و انتم بنوسبیل
بسمالله...
سلام!
+
از مصیبتهای جابهجاییهای مکرر که بگذریم این اسبابکشی یک نتیجهی بزرگ داشت برایم:" ما چهقدر اثاثِ اضافه داریم در خانه."
وسایلی که توی این حدودِ یازده سال سکونت حتی یک بار هم درشان نیاوردیم،
رختخوابهایی که از وقتی یادم هست یک کمد را توی اتاق اشغال میکردند و مساحتشان از مساحتِ کفِ کلِ خانه هم بیشتر است؛ یک جورهایی انگار اگر خانه را با تشک فرش کنیم بازهم اضافه میآید!
ظرفهایی که مهمانهای خیالیای که قرار است ازشان استفاده کنند توی خانه جا نمیشوند!
وسایلی که چند وقت خودم را برای خریدشان اذیت کردهام و گم شده بودند و در این حین پیدا شدند.
ما چهقدر اثاثِ اضافه داریم..
ابتدای جاگیر شدن در خانهی جدید با یادآوریِ این مسئله که قرار است یک روزی این خانه را هم عوض کنیم همهی تلاشم را کردم که وسایلم "مختصر و مفید" بشود.
مستاجری یک خوبی دارد؛
مدام به آدم یادآوری میشود که قرار است از این خانه برود و این "چیز"هایی که دور خودش جمع کرده، وبالِ گردنش خواهد شد
مستاجری کمی شبیه مسافر بودن میماند.
آدم را یادِ این میاندازد که تهش باید همهی اینها را جمع کند و بریزد توی یک نیسان و والسلام.
تهش باید همهی اینها را جمع کنم و بریزم توی یک نیسان و والسلام..
پ.ن:
بله، این یک شوخی نیست؛ ما هنوز درگیرِ اسبابکشی هستیم!
[عنوان از خطبهی صد و هشتاد و سومِ نهجالبلاغهی حضرت امیر (ع) است]