-"
مهندسان ژنتیک این روزها غوغا می کنند. بذرهای بادام و گردو و پرتقال و خرمای بیارزشتان
را اگر برایشان ببرید به شما بذرِسیبِ ارزشمند تحویل میدهند.
شما قطعا سیب را
بیشتر دوست دارید. شما قطعا در فروش سیب مشکل کمتری خواهید داشت. مطمئن باشید.
مهندسان ژنتیک با هزینهی بسیار کم همهی باغات شهر شما را پر از درخت
سیب میکنند. یک ضربالمثل انگلیسی میگوید: هر کس روزی یک سیب بخورد دیگر نیازی
به دکتر نخواهد داشت.
میدانیم شما هم دلتان می خواسته سیب باشید پس هرچه سریعتر
به یک مهندس ژنتیک مراجعه کنید."
یک
روز حتما کشف میکنم که چه کسی برای اولین بار حرام نشدن را فقط در دانشگاه علوم
پزشکی تهران و یا دانشکدهی برق دانشگاه شریف خلاصه کرد.
یک
روز حتما این را میفهمم که چه کسی "سیب" شدن را تنها هدف یک بذر تعریف
کرد.
یک
روز حتما رسانه هایی را پیدا میکنم که قیمت سیب را همیشه بالاتر اعلام می کنند.
یک
روز حتما دست یکی از مزرعهدار ها را میگیرم و میبرم توی میدان ترهبار که میوههای
دیگر را هم ببیند. که کمی حق بدهد به بذر جوانی که میخواهد سایه بسازد برای
رهگذران؛ یا اصلا میخواهد بوتهی هندوانه باشد.
یک
روز همهی این کارها را خواهمکرد حتی اگر آن روز بعد از 7 سال خواندن پزشکی در
مسیر سیب شدن باشد.
حتی اگر آن روز 4 سال بعد باشد و کمکم شروع کرده باشم به
خواندن منابع کنکور انسانی.
حتی اگر آن روزها سیب شدن از مد افتاده باشد و همه
دلشان بخواهد موز شوند...
+
لازم است بگویم من و هدای برخوردارپور درحال فکر کردن به طرح اولیه ی یک مستند هستیم دربارهی آدمهای خاص و عملکردشان و البته جایگاهشان یک کمی جلوتر از این جایی که ما الان هستیم.
شاید برای نمایش توی جشن فارغالتحصیلی. یا شاید برای رسیدن به طرح های پختهتر بعدی.
اگر آدمهای خاصی را میشناسید که میتوان راجع بهشان توی یک مستند و پخش در مدرسه ی خودمان صحبت کرد معرفی کنید.
اگر آدم هایی را می شناسید که نخبه بودند (الزامی نیست که این نخبگی توی درس خواندنش معلوم باشد) و کارهای عجیب و غریبی کردند بگویید.
و اگر افرادی را می شناسید که مهاجرت کرده اند (نه صرفا تحصیلی) هم معرفیشان کنید. با یک رزومهی یک خطی از کارهایی که کردهاند.
اگر نظر خصوصی دادن خوشایندتان نیست میتوانید کمک هایتان را ایمیل هم بکنید. (اگر هم ایمیل بنده را ندارید اطلاع بدهید که اطلاع بدهم! )
من و هدی فعلا توی فاز مهاجرت ـیم :)
پ.ن۱:
در جریان هستم که من یک دانش آموز پیش دانشگاهی هستم ولی در درجهی اول آدمی هستم که اتفاقا خیال ماجراجویی دارد.
پ.ن۲:
اولین نوشته ی جدی ام را با اقتباس ۹۰ درصدی از روی یکی از نوشته های خانم عرفان نظرآهاری نوشتم و حالا در حال نوشتن طرح اولیهی اولین تجربهی مستندسازی ام هستم با همان شیوه؛ یک اقتباس ۴۰ درصدی از مستند میراث آلبرتا.
۱۴ مهر ۱۳۹۳:
من کاملا متوجهم و می فهمم اوضاع شما را.
ولی با تمام شق و رق ایستادنم این کارها آسان من را می شکند.
معلممان می گفت یک چیزهایی به من نمی آیند.
من توی شرایط عجیب رفتارهای عجیبی می کنم که اصلا به من نمی آیند...
+
گام های اولش به برداشته شد.
مانده پیگیری اش که اگر خدا بخواهد به دنبالش هستیم.