کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

بازنشر نوشته‌ها نگارنده را خوش‌حال می‌کند؛ نیازی به اجازه نیست.
فقط اگر جایی نوشتیدشان آدرس بدهید که بروم و بخوانم و ذوق زده بشوم.

بایگانی

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

بسم‌الله..

سلام!

+

هم‌چنان مترصد فرصتی هستم که بیایم و پستِ راجع به حق را کامل کنم که کشور درگیرِ فضای انتخابات می‌شود. 

سیاست مرزِ باریکی‌ست که هر دو سوی‌ش بی‌تقوایی‌ست. از آن جا که سیاستِ ما عین دیانتِ ماست و البته تهمت‌هایی که فضای انتخاباتی را پر کرده‌اند. 

مراقب‌م. نکند به این مرز نرسم و یا از آن افول کنم.

طبق تجربه‌ی چند ساله‎‌ام، از آدم‌ها خواهش می‌کنم که بحثِ مجازی را تعطیل کنند. چندین راه می‌اندیشم که متهم به استبدادِ رای هم نشوم؛ ولی انگار قرار نیست که این انتخابات برای من بدون حاشیه بگذرد.

توی کانال تلگرامیِ کافه فرزانگان می‌نویسم:


راجع به این مطالبِ اخیر یه چیزهایی بگم:

من معلوم‌ه که کی‌ام.
و جهت‌گیریِ فکری‌م هم مشخص‌ه.
ولی توییت‌طورهای اخیر، اصلا در جهتِ تفکرِ موردِ پسندم و طرف‌داریِ جناحی نیست.
حرف‌هام بیش‌تر به خاطرِ این بداخلاقی‌هاست. به خاطرِ منطقی که بینِ هم‌سن‌هام از بین می‌ره توی این‌جور روزها، گوش‌هایی که کر می‌شن، چشم‌هایی که نمی‌بینن، آدم‌هایی که تفکرشون تقلیل پیدا می‌کنه به سال‌ها قبل‌شون.
من تحلیل گرِ سیاسی نیستم. یعنی بلد نیستم اصلا. من فقط غصه می‌خورم از این بی‌ادب شدن‌ه.
این روزها مدااااااام برا خودم می‌گم:
جهنمی‌ها دو دسته‌اند:
اون‌هایی که تو دنیا خوشی‌شون رو به ایِ حال داشتن. حالا گیریم آخرت‌شون رو فروختن به دنیاشون.
و جهنمی‌های بدبخت؛
اون‌ها که دنیاشون هم مالِ خودشون نیست. اون‌ها که آخرت‌شون رو فروختن به دنیای بقیه..
این روزها بارها و بارها و بارها به خودم می‌گم که نکنه از انصاف خارج بشی. فلان آدم، با نظام فکری و سلیقه‌ی تو جور در نمی‌آد کارهاش؛
ولی نکنه به‌ش بگی خائن،
نکنه بگی تو ذهن‌ت که ضدانقلاب‌ه،
نکنه فکر کنی ازش برتری..
نکنه آخرت‌ت رو بدی برای دنیای این نامزدها..


ولی وقتی آدم‌ها یه حرفی می‌زنن و تو می‌گی: بیا صحبت کنیم؛ تو من رو دربیار از اشتباه..
و اون‌ها نمی‌خوان بشنون و فقط می‌خوان بگن، غصه می‌خورم..
وقتی که آدم‌ها، ادب و انصاف رو از دست می‌دن؛
چه روزنامه‌های بی‌ادبِ راست باشن و چه طرف‌دارانِ بی‌ادبِ چپ.
چه هوادارانِ بی‌انصافِ اصول‌گرا باشند و چه رسانه‌های بی‌دروپیکرِ اصلاح‌طلب.
مهم، انصاف‌ه رفقا،
و ادب..




" نکند دنیامان هم مالِ خودمان نباشد.. " "


به صفحه‌ی اینستاگرام‌م سر نمی‌زنمِ چون پر از تهمت و دروغ است.
دل‌م را خوش کرده‌ام به دوستان‌م که متلک‌های آن‌ها و بی‌انصافی‌هایشان شروع می‌شود.
تمامِ این چند روز نتوانستم چیزی را به عزیزان‌م بگویم که کاش می‌توانستم بگویم:

سلام عزیزان‌م،
همه‌ شما، به واسطه‌ای برای من مهم شدید؛ یا دوست‌م بودید، یا هم‌مدرسه‌ای‌م، یا هم‌پایه‌ای‌م، یا عضوی از سازمانی بودید که عمیقا به آن عشق می‌ورزم، یا هم‌دانش‌گاهی‌م بودید.
روزهای تک‌تک‌تان برایم مهم بوده.
حالِ همه‌تان.
برایم مهم بوده که نکند طلایتان بشود نقره.
نکند روزی برسد که ناراحت شوید حتی از کلماتِ ناخواسته‌ی من.
از لحنِ مزخرفِ من.
حتی اگر هیچ‌وقت به‌تان نگفتم که چه‌قدر، چه‌قدر توی خیال‌م هم مراقب‌تان هستم. که نکند ترکی بیفتد به دل‌تان.
برایم مهم بود چون فکر می‌کردم که ما توی یک تیم هستیم.
برایم مهم بود چون فکر می‌کردم که این‌جا، مالِ همه‌ی ماست. مالِ من و شما. 
برایم مهم بود چون خاطرات مشترکی داشتیم که حتی اختلاف سلیقه‌ی سیاسی هم نمی‌تواند خدشه‌ای به‌شان وارد کنیم.
و مطمئن بودم که روزی اگر اختلاف نظر پیدا کنیم، بلدیم مشکلات‌مان را جوری حل کنیم که طرف مقابل ناراحت نشود.
من به آقای روحانی رای ندادم.
حالا که 57 درصد مردم ایران، با هر کیفیت و به هر دلیلی ایشان را انتخاب کردند من به رایی که رای‌م نبوده احترام می‌گذارم.
آشوب نمی‌کنم.
خیابان‌ها را ناامن نمی‌کنم.
به مقدسات‌ِ شما توهین نمی‌کنم.
حتی اگر به نظرم شما " بی‌شمار" نباشید..


من امروز دل‌م با ترک‌های همه‌ی این مدت شکست.
امروز بعد از مدت‌ها گروه‌های بسیاری را ترک کردم که حداقل وسطِ تهمت‌ها نباشم.
من از شما می‌ترسم عزیزان‌م..
من از شمایی که از احترامِ معلمی هم صرف نظر می‌کنید سرِ یک کاندیدا، می‌ترسم.
رایِ همه‌ی شما برای من محترم است؛
حتی اگر با همه‌ی حرکات‌تان، تهمت‌هایتان، بغض‌هایتان که نسبت به من نمی‌دانم از کجا آمده، امروز یکی از بدترین روزهایم را گذرانده باشم.

" یه سری خون دادن برا این انقلاب،
ما دو تا فحش و تحقیر بشنویم.. چی می‌شه..؟ "





پ.ن:
امروز تعدادِ زیادی از آدم‌ها را چندین لایه از مرکز ارتباطات‌م دورتر کردم.
و خود خداوند می‌داند که این به خاطر اختلاف نظر سیاسی‌م با آن‌ها نبود؛ دل‌م نخواست بیش‌تر از این، مظلومیتِ بنده‌های خوبِ خدا را ببینم توی کلمات‌شان...



کاش می‌توانستم این‌ها را بگویم برایتان.
که من عضوی از شما هستم. همان عضوی که خداوند گفته : رحماء بینهم.
من بینِ شمام،
من بینِ شما بودم..
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۴۸
فاء