بسمالله...
سلام!
+
عروس تردید نداشت؛ امام رضا برای مردمِ ما حسابی عزیز است.
قرار بود شبِ میلاد خورشید ایران، جشن عروسیشان برگزار شود که کرونا آمد و برنامهشان را جابهجا و بعد کنسل کرد.
عقدشان را مهمان مشهد بودند و در دارالحجه محرم شده بودند. امام رضا برایشان یک معنای ویژه داشت. دوست داشتند باقی عزیزانشان را هم شریک کنند در این معنا.
فکر کردند و فکر کردند و فکر کردند.
دلشان میخواست همه یک نشانه از ضامن ایران داشته باشند توی خانههاشان.
گشتند دنبال قابهای کوچک فرشِ حرم.
برای هر خانواده از عزیزانشان یک قاب کوچک خریدند و با وسواس کادو کردند و بهشان هدیه دادند.
کارشان شاید معمول نبود ولی عروس فکر میکند دیدن برق توی چشم آدمهایی که بیماری، بین آنها و شهر امامشان فاصله انداخته میارزیده به این کارِ غیرمعمول.
عروس از کارش خوشحال است.
پ.ن:
بگذارید من بهتان از این قابها هدیه بدهم!
آدرستان را لطف کنید برایتان میفرستمشان :)