زمان طلایی
بسمالله...
سلام!
+
پزشکها یک مفهومی دارند تحت عنوان زمان طلایی یا Golden time. سیستمهای درمانی و بهداشتی بودجههای کلان خرج میکنند برای این که بیمار در زمان درست به مکان درست و با امکانات مناسب برسد وگرنه احتمالاً با چند ساعتی این طرف و آن طرفتر موتورسواری که تصادف کرده است یا خانم جوانی که سکتهی قلبی کرده است به مرکز درمانی میرسد به هر حال. فقط دیگر کار از کار گذشته و زمان طلایی از دست رفته است.
بعد از زمان طلایی در بسیاری از موارد دیگر مهم نیست برسی یا نه؛ کار از کار گذشته است.
هر چیزی در زمانی که باید، اثر مناسب را دارد. اگر در زمان مناسب جای مناسبی قرار نگرفت دیگر تاثیرگذار نیست.
+
نوشتن من چند سالی میشود که نظمش را از دست داده. خطوط و کلمات در زمان مناسبشان نوشته نمیشوند و بعد از گذر از آن زمان دیگر کلمات به ارادهی من نیستند و این ننوشتن، من را بدهکار خودم کردم است.
وقتی در زمان درست نمینویسی، روح کلمات رفته و دیگر حتی نوشتن چیزی را برنمیگرداند.
+
اتفاقی میافتد و تو منتظر واکنشای. یک هفته، یک ماه، یک سال. واکنشی که منتظرش بودی را نمیبینی.
بعد از گذشت این دوران وقتی طرف مقابل بالاخره تو را میبیند و شروع میکند به پاسخ دادن انگاری چیزی رفته باشد و دیگر جایش پر نشود. زمان طلایی گذشته و آن خاطره مرده، شبیه بافت قلب که میمیرد و دیگر احیاء هم کارساز نیست.
+
آدمها در یک زمان مشخص برای چیزی حال دارند. زمانش که بگذرد روح آن کار میرود و فقط شکلش میماند، فقط فیزیکش میماند.
محمد معتمدی مثال خوبی میزد. میگفت موسیقی از جنس فرکانس است، از جنس فیزیک. کما این که وقتی یک ظرف میشکند ما صدای آن را با قواعد فیزیک صوت بررسی میکنیم اما موسیقی را فقط با قواعد فیزیک صوت نمیسنجیم. موسیقی چیزی دارد فراتر از فرکانس و عدد و طول موج.
نه تنها موسیقی که تمام کارهای دنیا روح دارند. روحی که باید در زمان درست به دادش رسید وگرنه میمیرد. حالا بعد از آن به بهترین شکل، فیزیک آن کار را انجام بده، یک چیزی یک جایی کم است. نمیچسبد.