کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

بازنشر نوشته‌ها نگارنده را خوش‌حال می‌کند؛ نیازی به اجازه نیست.
فقط اگر جایی نوشتیدشان آدرس بدهید که بروم و بخوانم و ذوق زده بشوم.

بایگانی
دوشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۳۶ ق.ظ

این یک نامه‌ی سرگشاده است

پیش‌نویس: این یک نامه‌ی سرگشاده است

بسم الله الرحمن الرحیم

مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَى؟
قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِی وَلِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَى

خدا فقط پرسید: " آن چیست در دست تو ؟ "
موسی گفت: " این عصای من است بر آن تکیه می‌دهم و با آن براى گوسفندان‌م برگ مى‌تکانم و کارهاى دیگرى هم از آن برمی‌آید... "
.
.
.
همیشه به این آیه که می‌رسم، از خودم می‌پرسم چرا جناب موسی در جواب خدای مهربان یک کلمه نگفت " این عصاست"... و تمام!

چرا این همه توضیح واضحات داد برای خدایی که از همه چیز آگاه است؟

و همیشه می‌رسم به این که اگر کسی، کسی را بسیار دوست داشته باشد، منتظر است که او

چیزی بگوید...
چیزی بپرسد...
چیزی بخواهد...

تا آن وقت هر چه را که در دل دارد ببافد به دل زمین و آسمان و به قدر چند جمله‌ای هم که شده بیش‌تر با محبوب‌ش حرف بزند...

حتی به قدر کلمه‌ای بیش‌تر...

...لحظه‌ای حتی!

 

سلام خدای عزیزم!

من امشب می‌خواهم کمی شبیه موسای نبی باشم. می‌خواهم برایت حرف بزنم. می‌خواهم دردِدل کنم و از این روزها بگویم. می‌خواهم آسمان را بدوزم به زمین. راستی گفتم آسمان و زمین. خدای عزیزم زمین این روزها تنگ شده و آسمان هم انگار کفایت‌مان نمی‌کند. خدای عزیزم بلا بزرگ شده و ما انگاری تازه رسیده باشیم به این حرف‌ت که: یا ایها الانسان، ما غرک بربک الکریم؟ باید ببخشی خدا جان. ما آدم‌های مادی‌ای شدیم. تا وقتی چیزی را نبینیم باورش نمی‌کنیم.  

خدای عزیزم، ما فکر می‌کنیم باید تنهایی خوب باشیم فقط. ما فکر کرده‌ایم که بقیه‌ی آدم‌ها به ما ربطی ندارند. ما فکر می‌کردیم که اگر تنهایی آدمِ خوبی شدیم آخر ماجراست. ما کم‌تر به امت واحده‌ای که تو گفتی فکر می‌کردیم. ممنون‌ام که به من نشان دادی تنهایی خوب بودن‌م کافی نیست. ممنون‌ام که به من نشان دادی مشکلات چرا حل نمی‌شوند. ممنون‌ام که به من نشان دادی چرا حجت غایب‌ت تا امروز نیامده.

من بلد شده بودم تنهایی خوب باشم تا امروز.

خدای عزیزم، استادِ قرآنی داشتم که آخر مراسم قرآن به سر گرفتن هر شب قدر برایم از آداب دعا کردن می‌گفت. می‌گفت از آداب دعاست که امیدوار باشم به تو. ما از همه ناامیدیم و به تو امیدوار. إِلَهِی کَأَنِّی بِنَفْسِی وَاقِفَةٌ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ قَدْ أَظَلَّهَا حُسْنُ تَوَکُّلِی عَلَیْکَ

خداى من، گویا من اکنون در حضور تو ایستاده‌‏ام و حسن توکل‌م بر تو، به سرم سایه لطف انداخته.

می‌گفت بسم الله بگوییم. بسم الله الرحمن الرحیم

می‌گفت بعد از آن یک صلوات بفرستیم. اللهم....

می‌گفت بعد از آن نعمت‌هایی که به‌مان دادی را یاد خودمان بیاوریم و شکر کنیم.
خدا جان‌م. ممنون. ممنون‌ام که من را اشرف مخلوقات‌ت قرار دادی. ممنون‌ام که مسلمان‌ام. ممنون‌ام که امشب راه‌م را انداختی به این‌جا. ممنون‌ام بابت بهار، بابت تمام دست‌هایی که گرم فشردم‌شان. بابت همه‌ی دوستی‌هایی که به من بخشیدی. بابت هوایی که راحت تنفس می‌کردم.بابت ابرهایی که با باد بالای سرم حرکت‌شان می‌دهی.  بابت هر چیزی که به من عطا کردی و به عقل و زبان‌م نرسید و نیامد از الان تا آخر دنیا شکر...

حالا می‌خواهم دعا کنم: خدای عزیزم کمک‌مان کن که خودمان خوب باشیم. کمک‌مان کن که دل‌سوز باشیم برای این امت واحده. چند روز دیگر ماهِ مهمانی‌ت شروع می‌شود و عاشقان تو در ابوحمزه می‌خوانند: " و الخلقُ کلهم عیالک." خلائق همه خانواده و جیره‌خوار تواند. کمک‌مان کن قلب‌مان بتپد برای همه‌ی عزیزانِ تو. محبت آدم‌های خوب را به دل ما بینداز و ما را محبوب عزیزان‌ت کن.

 

این فریاد استغاثه‌ی ماست؛ نه از این موجود نیمه‌زنده ی میکروسکوپی. این فریاد استغاثه است از شر نفسِ سرکش، از سر تنهایی، از سر دل‌تنگی برای حجت غایب‌ت...

 

 

 

پ.ن: قسمت اول متن از #تلک_الایام است.

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۹/۰۲/۰۸
فاء

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی