کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

بازنشر نوشته‌ها نگارنده را خوش‌حال می‌کند؛ نیازی به اجازه نیست.
فقط اگر جایی نوشتیدشان آدرس بدهید که بروم و بخوانم و ذوق زده بشوم.

بایگانی

۲ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

بسم‌الله...
سلام!
+
دل‌تان برای فلان زندانی یا فلان حیوانِ بی‌خانمان سوخته؟ دم‌تان هم گرم. جدی می‌گویم؛ بی‌تعارف.

جوابِ یک سئوالِ من را بدهید عزیزان‌م؛
چرا وقتی داعش کوبانی را محاصره کرده بود خفه‌خون گرفته بودید؟

***
از این سئوال‌ها، یک لیستِ بلندبالا می‌توانم بنویسم که واقعا خوش‌حال می‌شوم یکی جواب‌شان را بدهد به‌م.

***
معمولا آن‌قدری بی‌اساس می‌دانم حرف‌های انجمن را که این‌جا مطرح‌ش نمی‌کنم. اما الان می‌خواهم از چیزی بگویم که عمیقا من را نگران کرد.
من زیاد به دانش‌گاه شریف رفت‌وآمد می‌کنم. از قضا یکی از این روزها، افتاده بود روی انتخاباتِ انجمن اسلامی. بحث‌ها داغ بود که به این گروه رای بدهیم یا آن یکی. یکی از هم‌مدرسه‌ای‌های قدیمی که حالا حضورش بسیار پررنگ است توی انجمن داشت از دلایل‌ش برای اعلم بودنِ لیستی که ازش حمایت می‌کرد می‌گفت. فکرم جای دیگری مشغول بود و درست نمی‌فهمیدم چه می‌گوید تا آن جا که بحث کشیده بود به گزینه‌های انتخابیِ هر لیست برای تصدیِ معاونت حقوق و مطالعاتِ زنان یا یک چیزی شبیه به این.
-" بابا این دختره این شکلی‌ه که اگه بچه‌دار شدی و دیدی کار کردن‌ت داره به بچه‌ت آسیب می‌زنه باید کار نکنی دیگه. این می‌خواد بشه بخش زنان‌شون؟!! "

شبیهِ برق‌گرفته‌ها شدم! یعنی چی؟!! 
این دیگر ساده‌ترین چیزی است که یک دانش‌جوی مسلمان باید بداند!
واقعا وظیفه‌ی یک خانم چیست؟!
خیلی ساده است. اگر روزی انتخاب کردی که الویتِ زندگی‌ت بچه داشتن است، باید پای تربیت‌ش هم بایستی. و این تربیت زمان می‌خواهد خب! و اصلا شاید ضروری بشود که کار نکنی کلا و یا حداقل در یک سری برهه‌ها.


عزیزان،
اسمِ آن اتاق‌تان را عوض کنید حداقل.
بگذارید انجمنِ شاخ‌های دانش‌گاه. انجمنِ بافهم‌های دانش‌گاه. انجمنِ روشن‌فکرهای دانش‌گاه.
چرا انجمنِ اسلامیِ دانش‌جویانِ آزاداندیش؟!
انجمن؟!
اسلامی؟!
آزاداندیش؟!

بی‌خیال!

***
این تفاوت‌های فاحش در رفتار من را خیلی غصه‌دار می‌کند.
کاش برای ماجرای یمن، نیجریه، بحرین، کشمیر، سوریه، عراق، شیعیان حجاز، افغانستان، میانمار و هزار هزار جای دیگر، هزار هزار آسیب‌دیده‌ی جنگِ دیگر هم همین‌طور عزاداری می‌کردید..
کاش این‌قدر فرق نمی‌کرد واکنش‌های آدم‌های دور و برم..




پ.ن یک:
از بسیج و انجمنِ مستقل هم بگویم؟!
بگویم که چه کار کرده‌ایم با مفهومِ مقدسِ "بسیجِ " حضرتِ امام..؟

پ.ن دو:
آن روز داشتم فکر می‌کردم که دوست می‌داشتم روزهای انقلابِ پنجاه و هفت به دنیا آمده بودم. یا مثلا توی روزهای آزادسازیِ خرم‌شهر. من آن روزها نبودم اما، اما روزهای سالِ هشتاد و هشت ساکنِ مرکزِ تهران بودم. روزهای سالِ هشتاد و هشت نمازجمعه می‌رفتم. روزهای سالِ هشتاد و هشت مدرسه‌ام زودتر تعطیل می‌شد، چون خیابان‌ها شلوغ شده بود.
من روزِ نه‌مِ دی ماهِ سالِ هشتاد و هشت، توی خیابانِ کارگرِ شمالی ایستاده‌بودم. من به عنوانِ یک مشاهده‌گر، خوب همه چیز را می‌دیدم. 
کاش آن روز، تعدادی را با خودم می‌بردم که ببینند همه‌جور آدمی آمده بود.
کاش می‌بردم‌شان نمازجمعه با خودم..
 
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۵ ، ۲۲:۱۷
فاء

بسم‌الله...

سلام!

+

این‌هایی که به‌شان می‌گویی: " بیا باهم حرف بزنیم. اصلا شاید من اشتباه می‌کنم. تو منُ از اشتباه دربیار. "

و فقط می‌ایستند آن دور و سنگ می‌زنند و فحش می‌دهند را رها کنید.

همین‌هایی که آبروی آدم‌ها توی استوری‌های اینستاگرام و پیام‌های فورواردیِ تلگرام‌شان، ذره‌ای اهمیت ندارد.

این‌ها را، هر چه قدر هم نزدیک هستند به‌تان بگذارید کنار.

به درد نمی‌خورند..




پ.ن:

کاش جوابی داشته باشید برای این حرف‌ها.

کاش روزی که واقعیتِ امر برتان مشخص شود جوابی داشته باشید.

کاش هیچ‌کس، هیچ‌وقت آبرویتان را این شکلی نگیرد سرِ دست.

کاش کسی مثلِ شما با خودتان رفتار نکند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۵ ، ۱۰:۳۱
فاء