بسمالله...
سلام!
+
ساعت ده و ربع شب مینشستم جلوی تلویزیون و شبکهی یک.
ماجرای پدری با سه دختر و اتفاقاتِ روستا.
من زیاد تلویزیون نگاه نمیکنم؛ کتاب و فیلمهای انتخابیِ خودم را ترجیح میدهم اما هر شب پیگیرانه نون.خ میدیدم.
نون.خ تصویرگر نوعی از ارتباط است که این روزها کمتر در رسانه میبینیم و کمتر پرداخت میشود؛ رابطهی پدر و دختریِ خوشحالِ غیرخشن.
ارتباط پدری خودبهخود مهجور است؛ اما همین معدود آثار هم معمولاً چالشِ پدر و دختر را در فضایی نشان دادند که عنصر کلیدیِ آن قدرت است نه محبت. همین نون.خ را برای من به شدت جذاب میکند. روایت پدری که فقط دختر دارد و احساس ناکامی نمیکند و آنها را مهربان صدا میزند و با آنها گرگم به هوا بازی میکند! در مقابل دخترانی که بعضاً با وجود شبیه پدر نبودن، ارتباطشان با پدر خصمانه نیست.
اینها را اضافه کنید به بامزگیِ سالم سریال. با انبوهی از شوخیهای جنسی و سخیف و ادبیات پرخاشگر و تکیهکلامهای آزاردهنده بمباران نمیشوی و از جزئیاتش هم میتوان ذوق کرد.
گرچه نون.خ ایدهآل نیست اما سالم است و دوستداشتنی و خانوادگی. امیدوارم شبیه همژانرها بعد از فصل سوم مبتذل نشود...
+
این یکی دو ماهه فیلم و سریال زیاد دیدم:
تکتیرانداز را دیدم؛ دو بار هم دیدم.
لهجهها شاید چندان خوب درنیامده بود اما داستان و روایت و پایانبندی به نظرم عالی بود. و ما که بندگانِ داستانایم!
گاندو(2) را چندان دوست نداشتم. نه به خاطر حواشیای که این روزها همه حتی وزیر خارجهی کشور راجع به آن حرف میزنند. به خاطر خدایگان فیلم؛ روایت و داستان.
گاندو(1) طول و تفصیل نداشت. ریتمش تند و همگون با موضوع فیلم بود. بازیِ پیام دهکردی فوقالعاده بود. بازیهای واقعیِ به اندازه داشت ولی بیش از همه روایتگر بود و داستان میگفت.
امیدوارم گاندو در ادامه به نسخهی قبلیش برسه گر چه همین الان هم به نظرم حداقل سه چهار پله افت داشته.
گامبی وزیر خوب شروع شد و نه چندان خوب تمام. انتظاراتم را در کل برآورده نکرد.
بیش از همه چیز الان منتظر فصل آخر سرقت پول هستم!
پ.ن:
خوش به حالِ آنها که شما را دیدند رسولِ مهربان.
رسولی که با تنها فرزندش را که از قضا دختر است در آن روزهای سیاهِ حجاز، چنان تعامل میکند که دل آدم ضعف میرود.
خوش به حال آنها که جنس ارتباط شما را دیدند.
خوش به حالِ خانوادههای شبیه خانوادهی شما...