خراب بودن چیزی اشکال دارد اما اشکالی که کاملا طبیعی است...
چیزی که این وسط دل آدم را می سوزاند این است که آدم ها خراب بودن آن چیز را قبول ندارند...
و وقتی بهشان نقطه ی فاسد را نشان می دهی می گویند: " اینجا که خراب نیست٬ فقط رنگش کمی عوض شده... "
مامان گاهی می گوید:
" وقتی نمی توانی نقطه ی سرطانی را درمان کنی٬ بکنش و بندازش دور٬ که حداقل بقیه ی بدن را فرا نگیرد... "
+
دعا می کنید برای یکی از بستگان درجه ی اولم...؟