کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

بازنشر نوشته‌ها نگارنده را خوش‌حال می‌کند؛ نیازی به اجازه نیست.
فقط اگر جایی نوشتیدشان آدرس بدهید که بروم و بخوانم و ذوق زده بشوم.

بایگانی
پنجشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۳۱ ب.ظ

از میان انبوهِ سیب‌ها

بسم الله...

سلام!

+

-" مهندسان ژنتیک این روزها غوغا می کنند. بذرهای بادام و گردو و پرتقال و خرمای بی­ارزشتان را اگر برایشان ببرید به شما بذرِسیبِ ارزش­مند تحویل می­دهند.

 شما قطعا سیب را بیشتر دوست دارید. شما قطعا در فروش سیب مشکل کمتری خواهید­­ داشت. مطمئن باشید.

مهندسان ژنتیک با هزینه­ی بسیار کم همه­­ی باغات شهر شما را پر از درخت سیب می­کنند. یک ضرب­المثل انگلیسی می­گوید: هر کس روزی یک سیب بخورد دیگر نیازی به دکتر نخواهد داشت.

 می­دانیم شما هم دلتان می خواسته سیب باشید پس هرچه سریع­تر به یک مهندس ژنتیک مراجعه کنید."

 

یک روز حتما کشف می­کنم که چه کسی برای اولین بار حرام نشدن را فقط در دانشگاه علوم پزشکی تهران و یا دانشکده­ی برق دانشگاه شریف خلاصه کرد.

یک روز حتما این را می­فهمم که چه کسی "سیب" شدن را تنها هدف یک بذر تعریف کرد.

یک روز حتما رسانه هایی را پیدا می­کنم که قیمت سیب را همیشه بالاتر اعلام می کنند.

یک روز حتما دست یکی از مزرعه­دار ها را می­گیرم و می­برم توی میدان تره­بار که میوه­های دیگر را هم ببیند. که کمی حق بدهد به بذر جوانی که می­خواهد سایه بسازد برای رهگذران؛ یا اصلا می­خواهد بوته­ی هندوانه باشد.

یک روز همه­ی این کارها را خواهم­کرد حتی اگر آن روز بعد از 7 سال خواندن پزشکی در مسیر سیب شدن باشد.

 حتی اگر آن روز 4 سال بعد باشد و کم­کم شروع کرده باشم به خواندن منابع کنکور انسانی.

حتی اگر آن روزها سیب شدن از مد افتاده باشد و همه دلشان بخواهد موز شوند...

 

+

 لازم است بگویم من و هدای برخوردارپور درحال فکر کردن به طرح اولیه ی یک مستند هستیم درباره‌ی آدم‌های خاص و عملکردشان و البته جایگاه‌شان یک کمی جلوتر از این جایی که ما الان هستیم.

شاید برای نمایش توی جشن فارغ‌التحصیلی. یا شاید برای رسیدن به طرح های پخته‌تر بعدی.

اگر آدم‌های خاصی را می‌شناسید که می‌توان راجع بهشان توی یک مستند و پخش در مدرسه ی خودمان صحبت کرد معرفی کنید.

اگر آدم هایی را می شناسید که نخبه بودند (الزامی نیست که این نخبگی توی درس خواندنش معلوم باشد) و کارهای عجیب و غریبی کردند بگویید.

و اگر افرادی را می شناسید که مهاجرت کرده اند (نه صرفا تحصیلی) هم معرفی‌شان کنید. با یک رزومه‌ی یک خطی از کارهایی که کرده‌اند.

اگر نظر خصوصی دادن خوشایندتان نیست می‌توانید کمک هایتان را ایمیل هم بکنید. (اگر هم ایمیل بنده را ندارید اطلاع بدهید که اطلاع بدهم! )

 

من و هدی فعلا توی فاز مهاجرت ـیم :)

 

پ.ن۱:

 در جریان هستم که من یک دانش آموز پیش دانشگاهی هستم ولی در درجه‌ی اول آدمی هستم که اتفاقا خیال ماجراجویی دارد.

پ.ن۲:

اولین نوشته ی جدی ام را با اقتباس ۹۰ درصدی از روی یکی از نوشته های خانم عرفان نظرآهاری نوشتم و حالا در حال نوشتن طرح اولیه‌ی اولین تجربه‌ی مستندسازی ام هستم با همان شیوه؛ یک اقتباس ۴۰ درصدی از مستند میراث آلبرتا.

 

 

۱۴ مهر ۱۳۹۳:

من کاملا متوجهم و می فهمم اوضاع شما را.

ولی با تمام شق و رق ایستادنم این کارها آسان من را می شکند.

معلممان می گفت یک چیزهایی به من نمی آیند.

من توی شرایط عجیب رفتارهای عجیبی می کنم که اصلا به من نمی آیند...

+

گام های اولش به  برداشته شد.

مانده پیگیری اش که اگر خدا بخواهد به دنبالش هستیم.

بعضی چیزها بدجور آدم را سر ذوق می آورند.

+

شیعتی مهما شربتم ماء عذب فذکرونی ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۰۳
فاء

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی