کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

بازنشر نوشته‌ها نگارنده را خوش‌حال می‌کند؛ نیازی به اجازه نیست.
فقط اگر جایی نوشتیدشان آدرس بدهید که بروم و بخوانم و ذوق زده بشوم.

بایگانی
سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۳۳ ق.ظ

نیمه ی مربیان

بسم الله...

سلام!

+

 

این روزها جامعه بدجور دچار تب ورزش شده. لیگ جهانی والیبال و جام جهانی فوتبال برای ایرانی ها این روزها به اوج خودش رسیده. چیزی که مطمئنم بسیار آن را شنیده ایم اصطلاح فوتبالی نیمه ی مربیان است.

نیمه ی اول فوتبال که تمام می شود بخش مهمی از ادامه ی بازی توی دست مربی تیم است. حالا مربی تیم باید تمام روحیه ی بازیکن هایش را از نو بسازد و تاکتیک هایی که امکان دارد توی نیمه ی بعد و تا آخر بازی جواب بدهد را برایشان مروز کند.

یکی دیگر از جاهایی که نقش مربی و تایم استراحت مشخص می شود توی بازی والیبال است. وقتی یک تیم چند امتیاز مداوم را از دست می دهد مربی  تیم با گرفتن زمان استراحت تمرکز حریف را به هم می زند و مهم تر از آن بازیکن هایش را به خود می آورد.

راستش را بخواهید چند سالی است به نیمه ی شعبان که می رسیم فکر می کنم داریم نزدیک آن زمان استراحت می شویم؛ همان نیمه ی مربیان. جایی که مربی مان کمی تکانمان بدهد و سرعت پیشروی حریفمان را کم کند و تاکتیک های جدید یادمان بدهد و دوباره روحیه مان را بسازد.

نیمه ی شعبان هر سال یادم می آورد که اگر فقط 15 روز دیگر مقاومت کنم وارد روزگار امن تری خواهم شد. روزگاری که می توانم کمتر نگران حمله ی حریف باشم و بیشتر به حمله ی خودم فکر کنم. روزگاری که می توانم با دغدغه ی معاش کمتری به درد فکر کنم و بازی خودم را آنالیز کنم. بفهمم گل هایی که تا امروز خوردم برای چه بودند و نفسی بکشم برای ادامه ی این بازی...

فرق هایی هم دارد البته این یک ماهِ امن با آن استراحت چند دقیقه ای بین دو نیمه.

می توانی بدون ترس از سرزنش، خودت بنشینی و به مربی بگویی من حسابم با خودم مشخص است و نمونه ی عینی " بل الانسان علی نفسه بصیره" شده ام اما "فقد هربت الیک". ماجرای من ماجرای همان کودکی است که کارهای اشتباهش زیاد شده و حالا جایی ندارد جز آغوش مادرش.

می توانی راحت و بی واسطه از مشکلاتت توی زمین بازی بگویی و مطمئن باشی که مربی حرف هایت را شنیده و برای تک تک شان دوایی دارد.

من حالا می خواهم کمی شکایت کنم؛ می خواهم کمی از کمبود هایم توی زمین بازی بگویم. مربیِ عزیز قبول. ما نه زیاد شاگردان خوبی بودیم و بنده های خوبی. یک وقتی بود که یک سرگروهی داشتیم که بسیار شبیه شما بود. اصلا برای همین بود که قبل ترها توی بازی سردرگم نمی شدیم. تاکتیک های جدید را سرگروهمان می گفت، نقطه های ضعفمان را می شناخت و حواسش همه جوره به ما بود. حالا هم راستش گاهی توی بازی حس می کنیم که کنارمان ایستاده ولی ...

ما بسیار نزدیک آن ماه امن شده ایم و آن استراحت بین دو نیمه ای که هر سال به همه ی ما می دهی. و نزدیک به شب های قدر و همان نیمه ی مربیان.

و خوشا به حال ما که چه نیکو پروردگاری داریم ...

 

نوشته شده به تاریخ: دهم تیر ماه سال 1393

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۱۶
فاء

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی