کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

بازنشر نوشته‌ها نگارنده را خوش‌حال می‌کند؛ نیازی به اجازه نیست.
فقط اگر جایی نوشتیدشان آدرس بدهید که بروم و بخوانم و ذوق زده بشوم.

بایگانی
چهارشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۲۵ ق.ظ

در جشن فارغ التحصیلی چه گذشت؟

بسم الله...

سلام!

+

نوشته ی پست قبل را توی جشن فارغ التحصیلی خواندم. البته که اصلش بسیار تندتر از این بود و نیش زبانم را توی کلمات قایم نکرده بودم. صراحتا از عواملی که سال آخرمان را این قدر بد کردند که بتوانم از مدرسه دل بِکَنَم تشکر کرده بودم که بچه ها گفتند این قدر تندی نه به صلاح است و نه حالشان را توی روز جشن خوب می کند که البته حالا من هم بهشان حق می دهم :)

گفته بودند خانم مدیر پنج میلیون تومان برای جشن کنار گذاشته. اگر به من بود، از خیر لباس می گذشتم و با نفری ده هزار تومان جشن می گرفتم. یا اصلا می رفتم دنبال اسپانسر.

خلاصه این که ما به خاطر دست و دل بازی خانم مدیر تا توانستیم برای خودمان خرج کردیم!

و اما حالا:

از روی لحنم می توانید پایان داستان را حدس بزنید!

خانم مدیر حالا که وقت تسویه حساب رسیده جا زده!!

دم بچه ها گرم که لباس های کثیف را خودشان شستند، پول وانت و آزانس آقای فیلم بردار را دادند، پول لباس های اضافی را دادند و در آخر به خودشان یادگاری جشن نرسید...

به پگاه می گویم: اگه بچه ها پایه بودن آمفی رو هم اجاره می کردم ازش که منتش نباشه رو جشنمون!

دارم می فهمم که در حال ورود به دنیای عجیب غریب بیرون مدرسه هستم... دنیایی که دیگران به خودشان اجازه می دهند قلم تو را، فکر تو را، زبان تو را بخرند! فکر کن!

آخر مراسم چند تا چیز حالم را حسابی خوب کرد:

اول پدر و مادرهایی که انگار حرفم حق شان را گرفته بود.

بعد لبخند و برق نگاه خانم محمدی و آزاد وقتی می گفتم: یاد گرفتیم ظلم دیدن و سکوت گناهش بیشتر از ظلم کردن نباشد کمتر نیست.

بعد مادرم که برای اولین بار داشت ازم فیلم می گرفت.

بعد تشکر خانم ساویز.

بعد واکنش بچه ها.

بعد دعای خانم آزاد.

بعد حرف خانم مسعودشاهی.

بعد صحبت فاطمه کلانکی باهام راجع به اتاق علم مدرسه.

بعد رانندگی آقای فاطمی که آن شب هم رساندم خانه!

 

 

 

ممنونم بچه ها.

هرچند راجع به جشن و مشتقاتش چند ساعتی می توانم حرف بزنم ولی دست بچه ها درد نکند. حداقل، به عکس جشن المپیاد رسمی(!) بویی از آزادگی داشت ...

:)

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۱۱
فاء

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی