کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

بازنشر نوشته‌ها نگارنده را خوش‌حال می‌کند؛ نیازی به اجازه نیست.
فقط اگر جایی نوشتیدشان آدرس بدهید که بروم و بخوانم و ذوق زده بشوم.

بایگانی
سه شنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۱۸ ق.ظ

داریم با خودمان چه کار می کنیم...؟


بسم الله...

سلام!

+

ما می رویم دانشگاه که چه کار کنیم؟

مگر قرار نیست درس بخوانیم؟

اگر قرار نیست پس چرا این همه خودمان را اذیت می کنیم؟

من مطمئنم که قرار نیست توی دانشگاه مسئله ی روابط آدم ها نقطه ی اول و الویت بشود و برای جا انداختن این مسئله هر کاری لازم باشد انجام می دهم.

طبق تجربه ام "محبت" بهترین نتیجه را می دهد؛ همیشه.

حتی بیش از استدلالات منطقی.

به طرف محبت کن، بگو چه قدر برایت مهم است و ارزش ش بالاتر از این آدم هاست. و خیلی از این آدم ها اصلا ندارند ظرفیت محبت صادقانه اش را. برای ش بگو که رنگیِ دنیای توست...

برای من محبت همواره آخرین تیر ترکش است. وقتی با کسی نرم می شوم، از مسخره بازیِ صحبت م کم می کنم، شروع می کنم و می گویم از اهمیت فراوان ش توی زندگی ام یعنی این آخرین تیر را گذاشته ام توی کمان.

و وقتی تیر هدر می شود می نشینم و به پنجره ی اتاقم نگاه می کنم و اسمِ طرف را توی گوشی تلفن همراهم از اد لیستِ رنگی ها خارج می کنم.

وقتی همه چیز دارد خوب پیش می رود و یکهو کل رشته ها پنبه می شود عصبانی می شوم و حتی تایپ کردن توی صفحه ی چت هم برایم سخت می شود چه برسد به حضوری حرف زدن...

با وجود بارهای فراوانی که به خودم یادآوری می کنم من هیچ کسِ خاصی نیستم بازهم مغرور شده ام و خداوند مجبور شده شاخِ غرورم را بشکند.

آقای مهربان،

من سردرگم م. وظیفه ام را نمی دانم.

خودم گندش را درآورده ام و بدبختانه چشم گروهی به من است و فقط همین حرف برایم می ماند که : "خداوند، روزِ قیامت ستاریت ت رو از من برندار. آدم ها فکر می کنن من آدم خوبی ام... "

آقای مهربان،

ما این جاییم هنوز.

همان جایی که بودیم.

جلوی پایمان تاریک است. دلتنگیم. حالمان بد است. هیچ کاری را سر جایش انجام نمی دهیم.

ما داریم خودمان را حیف می کنیم.

همه مان حیف شده ایم.

گم شده ایم.

و خیلی هامان حتی نمی دانیم داریم با خودمان، احساساتمان، ظرفیت هایمان چه کار می کنیم...

 

بس نیست...؟

 

پ.ن یک :

آیا هنوز آمدن ت را بها کم است...؟

 

 پ.ن دو :

آهسته تر برو

بذار

من هم باهات بیام...

 

پ.ن سه:

حال م را که می دانی...

این که عصبانیت دیوانه ام می کند.

ندیدنِ نتیجه من را عصبانی می کند.

فکر نکردن نمی گذارد نتیجه بگیرم.

گل م را سپردم دستِ خودت خداوند.

گل م را دادم دستت که خودت مراقب ش باشی.

می دانی چه قدر برایم عزیز است این گل. خوب نگاه ش کن؛ همیشه. -لطفا-

 

پ.ن چهار:

آخرین بار این حس روزی آمده بود به سراغ م که دو سالی بود کار گره خورده بود و گره هم باز نمی شد.

گل م رفت مشهد.

آمد.

همه ی گره ها باز شده بود.

این گل م را هم بردار ببر یک جایی و یک نجمه ی قنبری بگذار جلویش که گره ها به دست ش باز شود.

من غره شده بودم..

" یا ایها الانسان، ما غرک بربک الکریم...؟ "

من غره شده بودم قبول.

شاخِ غرورم را باید می شکستی که شکستی.

به چه چیز مغرور شده بودم...؟

منِ انسانِ ضعیف به چه چیز دربرابر تو خداوندِ کریم مغرور شده بودم...؟

دست ش را گذاشتم توی دستِ خودت...

 

پ.ن پنج:

مرا ببر و نیاور فقط همین...

 

پ.ن شش:

کاش کمی به گل های من فکر می کردید.

کاش گل هایم را به خودتان گره نمی زدید.

گل های من ارزش شان خیلی بالاتر از این هاست.

گل های من خیلی گران اند.

حداقل بهایشان را بدهید حالا که دارید می بریدشان...

غصه می خورم که تهِ آرزویشان شده اید...

 

پ.ن هفت:

این بار هم تمام شد.

این حس دوباره کی بیاید سراغم خدا می داند.

خدایا شکرت که تمام شدن ش مصادف بود با رفتن م به اتاق قرنطیه.

:)

 

پ.ن هشت:

صفر که تمام بشود، شالِ سیاهِ این دو ماه را دوباره معطر می کنم به عطر یاس و می گذارم ش تا سال بعد بیاید دوباره دورِ گردنم و یا توی قبر، کنارِ صورتم...

مرگ همین قدر نزدیک است.

به قدر گذاشتن و درآوردن همین شالِ عزیزِ سیاه...

 

پ.ن نُه:

می خواستم بپرم وسط که غلط کردی نگران ش می شوی. خواستم بگویم هر که هستی باش برای من فقط دزد گلم ی!

اما دیدم دوست ش دارد و ته چشم ش برق می زند وقتی می گویم حق نداری نگران ش کنی.

دیگر من چه کاره ام..؟

به درک.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۱۰
فاء

نظرات  (۱)

چه دردمند...
پاسخ:
چند روزی داغون شدم خانوم محمدی..
اصلا باورم نمی شد ولی کم کم پذیرفتم ش..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی