کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

بازنشر نوشته‌ها نگارنده را خوش‌حال می‌کند؛ نیازی به اجازه نیست.
فقط اگر جایی نوشتیدشان آدرس بدهید که بروم و بخوانم و ذوق زده بشوم.

بایگانی
شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۰۹ ب.ظ

بهمن را دوست می دارم - قسمتِ اول

بسم الله...

سلام!

+

" بهمن را دوست دارم."

این را که توی خانه گفتم، خواهرم از مامان پرسید: " چرا بهمن رو دوست داره؟"

مامان گفت: " چون تولدش ه."

بعد از جوابِ مامان نشستم به کنکاشِ دلایلِ دوست داشتنِ بهمن.

شاید بخشی از دوست داشتنی بودنِ بهمن به خاطرِ همین باشد. خب بالاخره روزِ تولدِ آدم روزی ست که فکر می کند به هر دلیلی باید یک فرقی با بقیه ی روزها داشته باشد.به هر دلیلی عادی نباشد، شبیهِ بقیه ی روزها نباشد. شاید خیلی سال ها هم روزِ تولدِ آدم چندان فرقی با بقیه ی سال ش نداشته باشد اما همین فکر که این روز را "باید" برای خودم متفاوت کنم کافی ست که چند وقتی حالِ روزهیا یک نواختِ آدم دگرگون بشود و متفاوت.

این تفاوت، یک جاهایی خیلی مهم تر می شود و اصلا حیاتی ست. مثلا وقتی تولدت دور از اتفاقاتِ رایجِ هیجان آور باشد. بعضی روزها و ایام خودشان خاص اند مثل عیدِ نوروز و شروع تابستان و اولِ مهر و این ها. ولی زمستان ها اگر اتفاقِ هیجان انگیزی نداشته باشد آدم را از یک نواختی می کشد. اواسط بهمن، دیگر جان می دهم تا برسم به یک هفته قبل از تولدم. حالا در آن یکی دو هفته ی قبل از تولدم هستم و یک شوقِ عجیبی جوانه زده توی دل م...

بهمن را به دلایلِ مختلفی دوست دارم.

این اولی ش بود.

از باقی ش هم نوشته ام که به وقت ش منتشر خواهد شد!

 

پ.ن: اصلا هم ندید پدید و ذوق زده و بی ظرفیت نیستم!!

+

باران می آید. ساعت یازده شب است. حرف از رفتنِ زیرِ باران می شود و یا خزیدن زیر پتوی گرم و نرم.

می گوید: " این کارا مالِ عاشق هاست."

حرفی نمی زنم.

ادامه می دهد: " رفتید؟ "

می گویم: " نه ولی پنجره بازه "

می گوید: " پس شما عاشق این. عاشقِ آدم آرمانی تون. "

جواب می دهم: " بله. خیلی زیاد. شب تون به خیر."

حوصله ندارم توضیح بدهم که تا به حال عاشق نشده ام و البته ضرورتی ندارد و شاید دلیلِ دوم، دلیلِ مهم تری باشد. حوصله ندارم بگویم شعرهای عاشقانه و موسیقی های جوان پسند را هیچ وقت نفهمیدم و اتفاقا از میان شان، آن هایی که برایم دوست داشتنی شدند به خاطر توصیف های عاشقانه شان از زلف و انگشتان کشیده و قامت چون سرو معشوق نبوده است؛ ظرافت های مضمونی شان باعث ش بوده. مثلا وحشیِ بافقی و یا غزلیاتِ سعدی. حوصله ندارم بگویم اصلا این سه حرفیِ عین شین قاف را تا به حال تجربه نکرده ام.

اما کمی که مداقه می کنم و رجوع می کنم به درون م و " بل الانسان علی نفسه بصیره " می بینم شاید راست بگوید:

من عاشقِ آدمِ آرمانی ام هستم.


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۱۰
فاء

نظرات  (۳)

اما... من از بهمن متنفرم...
از زمستونی که نسیمش بوی مرگ میده، هرلحظه ش، مثل دستای گرگیه که گلوت و فشار میده و میخواد خفه ت کنه...
از مرداد هم خوشم نمیاد.. هرچند تولدم توشه.. و راستش هیچ وقت سعی نکردم روز تولدمو خاص کنم..
تولدت مبارک.. ولی من همه ی زمستون رو با همه ی غم و غصه ش منتظر بهارم... با دونه دونه برفی که به زمین میاد آرزو میکنم کاش زودتر تموم شه این فصلی که هیچ وقت برام جز درد چیزی نداشت..
پاسخ:

می دونم فائزه...

زمستون رو بیش از تابستون دوست می دارم من !

واقعا چه قدر زود داره میگذره!! دو هفته دیگه تولدته؟؟ ای بابا!!
پاسخ:

می بینی نونا؟!

پناه بر خدا!!

کیف می کنی میام باهات انتخاب واحد ها!!!

۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۱۸ دیانا مهربون
تولدتون پیشاپیش مبارک :)
زمستون فصل قشنگیه اگه یکم باهاش مهربون باشیم ^_^
پاسخ:

ممنون.

بله؛ من زمستون رو دوست تر می دارم هر چند که توی تابستون بازدهیِ بیشتری دارم!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی