کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

بازنشر نوشته‌ها نگارنده را خوش‌حال می‌کند؛ نیازی به اجازه نیست.
فقط اگر جایی نوشتیدشان آدرس بدهید که بروم و بخوانم و ذوق زده بشوم.

بایگانی
سه شنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ق.ظ

اکسیرِ من ..

بسم الله...

سلام!

+

در هوای عجیب خوبِ این روزهای تهرانِ رویاییِ بدونِ ترافیک و دود، این ها را با صدای بلند می گذاریم توی ماشین...



ارغوان م آن جاست،

ارغوان م تنهاست، 

ارغوان م دارد می گرید...


ارغوان،

تو برافراشته باش...




بازآی دلبرا،

که دل م بی قرارِ توست

وین جانِ بر لب آمده در انتظار توست...



هنوز هم نمی خواهی بیایی...؟

نود و پنج هم رسید ها...




خونِ هر آن غزل که نگفتم به پای توست

آیا هنوز آمدن ت را بها کم است...؟


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۱۰
فاء

نظرات  (۳)

این شعر ارغوان چی میگه؟! 
مناسب نیست به نظرم.
پاسخ:
چرا؟!
ساعت پست.. :))
پاسخ:
کاملا اتفاقی بود!!
هزار سال گذشت و حکایتی که همان است
بهار بی تو می آید... ولی ببین چه بهاری...
پاسخ:
آه..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی