يكشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۴۰ ق.ظ
امیدِ آمدن تان
بسم الله...
سلام!
+
جشن تان؛ که مثل چراغانی های امشب، همه ی دنیایم را رنگی می کند.
تولدتان؛ که سیرِ سیر می کندم از شور.
تقلاهام برای خیس کردنِ آب نمای مدرسه با بطریِ نیم لیتریِ آب معدنی؛ که می گوید هنوز و بعد از این دو سالِ فرسوده کننده زنده ام.
من و دل خوشیِ بزرگِ جشنِ تولدِ شما.
شما را نداشتم،
بدر شعبان را نداشتم،
امیدِ آمدن تان را نداشتم،
زنده می ماندم آقای مهربان...؟
بعدنوشت:
۹۵/۰۳/۰۲