کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

بازنشر نوشته‌ها نگارنده را خوش‌حال می‌کند؛ نیازی به اجازه نیست.
فقط اگر جایی نوشتیدشان آدرس بدهید که بروم و بخوانم و ذوق زده بشوم.

بایگانی
پنجشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۴۱ ق.ظ

شما غلط می‌کنی عزیزم

بسم الله...

سلام!

+

پیش نویس: پست کمی‌تند است. ممکن است ناراحت‌تان کند؛ نخوانید.

+

رفته بودم برای سومین بار " ایستاده در غبار " را این بار در پردیسِ سینماییِ چارسو ببینم. کمی از فیلم گذشته بود که سه نفر آمدند و کنارم نشستند. چیپس می‌خوردند،حرف می‌زدند ولی من توجهی نمی‌کردم.

فیلم رسید به ماجرای لبنان.

صدایی از کنارم آمد که منزجرم کرد: " حق‌ش بود. "

اگر‌ کمی کم‌تر خجالت می‌کشیدم بلند می‌شدم و یک سنگین می‌خواباندم توی گوش‌ش...

خیلی برایم درد داشت این حرف...

احمدِ متوسلیان سی سال است از کشورش دور است و بعد تو می‌گویی حق‌ش بود؟ غلط می‌کنی.

محیطِ مدرسه باعث‌ شده که برخوردم در مواردی که شبیه‌م نیستند نرم‌تر بشود ولی یکی بیاید من را قانع بکند که این دیالوگ از نفرِ کناردستی‌م را چه بکنم؟ بگذارم پای چه؟

برگشتم و نگاهی کردم به سنگینیِ همان کشیده ای که توی دل‌م مانده بود.

سی سال است سرنوشت‌ش معلوم نیست.تو می‌گویی حق‌ش بود؟

راجع به کی داری حرف می‌زنی؟ راجع به کسی که خرم‌شهر با شهید دادنِ‌تیپِ او آزاد شد. راجع به کسی که ده تا شبیه‌ش بس است برای اداره ی یک کشور.راجع به یک قهرمانِ جنگ حرف می‌زنی.جنگی که اگر امثال او نبودند حالا ما را کرده بود بخشی از توسری‌خورهای رژیمِ بعثِ عراق. اصلا می‌فهمی داری چی می‌گویی؟



چه‌قدر،

چه‌قدر،

چه‌قدر مظلوم‌اند این قهرمان‌ها...


چه‌قدر ظلم کردیم در حق‌شان.

چه قدر ظلم می‌کنیم‌ در حق‌شان...



پ.ن:

تا کِی قرار است این حرف‌ها را بشنویم و خفه‌خون بگیریم...؟

خداوند...

چه‌قدر خوب بود که مادرِ احمدِ متوسلیان آن روز به پردیسِ سینماییِ چارسو نیامده بود... 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۳۱
فاء

نظرات  (۹)

۳۱ تیر ۹۵ ، ۰۰:۴۴ ویار تکلم
خودتون رو ناراحت نکنید. حقیقت با حرف های خام و نسنجیده عده ای تغییر نمیکنه. همه چیز ثابت میشه یه روزی...
پاسخ:
و لو کره المشرکون..
خدا کند ما از آن ها نباشیم که اکراه دارند..
خب منم میبردی :/
پاسخ:
اوضاع کمی ملتهب بود!
قطعا  جایگاه این جور ادما پیش خدا محفوظه و ما چه بخوایم چه نخوایم خدا اجرشونو میده
ولی کلا من جای تو باشم و این حرف رو بشنوم که مثلا یکی که غریبس و  هیچی نمیدونه از کره یه حرفی بزنه برام مهم نیست از جهلشه 
و این که نظر ادما کلا با هم فرق دارن و جدای ادمایی که جوگیرن و حزب باد ادمایی هستند که ما از اتفاقایی که تو زندگیاشون میفته و باعث این دیدگاه ها میشه خبر نداریم
هر چند پشت سر یه نفری که واقعا هنوز مشخص نیست شهید شده یا نه حرف زدن درست نیست....باید اینو ازشون پرسید که دلتون میخواد برا بابا هاتون این اتقاف بیفته؟

پاسخ:
من‌م معمولا چیزی نمی‌گم و حتی در حد همون چشم‌غره هم واکنش نشون نمی‌دم ولی این حد از ناسپاسی جای اعصاب خردی داره..
 دانم -_-
پاسخ:
پس چه می‌گویی؟!!
😔😔 هیچی نگم بهتره 
پاسخ:
منم هیچی نگفتم..
البته که فکر می‌کنم اگر تکرار بشه باید یه فکری برای اقدامِ موثر بکنم..
آرزوهاى محال...

من چى دارم میگم بقیه چى میگن :))
پاسخ:
خوبه خودت پاسخ‌گوی خودت هستی!!
من همیشه خودکفا بودم تو زندگى 😒
پاسخ:
یادم باشه تو دانش‌گاه این شکلی باشم؛ بلکه رنک شم!!
بابا!!! من رنک نیستم 😐😐😐😐😂😂😂
پاسخ:
حالا که میشی!!
جاى من و زهرا عوض شده ها! پست جدّیتو چى کار دارم میکنم :/
پاسخ:
موفق باشی!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی