کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

بازنشر نوشته‌ها نگارنده را خوش‌حال می‌کند؛ نیازی به اجازه نیست.
فقط اگر جایی نوشتیدشان آدرس بدهید که بروم و بخوانم و ذوق زده بشوم.

بایگانی
جمعه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۵ ب.ظ

صاحبِ اصلی

بسم‌الله...

سلام!

+

پیش‌نویس:

قبلا گفته بودم که دو سه سالی می‌شود برای هیئتِ دانش‌آموخته‌های مدرسه‌مان نوشته‌هایی می‌نویسم. این که الان منتشرش می‌کنم را یکی از بچه‌ها توی نشستِ این ماهِ عقیله خواند و خودم توی روضه‌ی خانه‌ی خانم محمدی. کمی با بقیه‌ی نوشته‌های عقیله متفاوت است.

+

دوست‌ش داشتم فقط و فقط چون شبیهِ شما بود.

من یک تمثال از شما ساخته‌بودم توی ذهن‌م و همه چیز و همه کس را اول روی آن می‌گذاشتم و اگر شبیه‌تان بود توی دل‌م برایش جا باز می‌کردم که بیاید و بنشیند؛ بلکه قلب‌م سوراخ نباشد.بلکه نابرابریِ فشارِ دو طرف‌ش مچاله‌اش نکند‌. - می‌بینید چه خوب درسِ فیزیک‌م را یاد گرفته‌ام؟ -

انگاری فقط یک چیزی جا می‌دادم داخل‌ش که شکل‌ش را حفظ کند و شما رغبت کنید نگاه‌ش کنید. درست شبیهِ روزنامه‌هایی که توی کیف‌ها می‌‌گذارند..

دلِ من این اواخر پر از این روزنامه‌هایی بود که سرِ جای خودشان خبررسانی می‌کنند و مهم‌اند اما در برابرِ اشیای درونِ کیف - اشیای واقعیِ آن - هیچ ارزشی ندارند. جای محبتِ شما خالی بود...

ببینید آقای مهربان،

لطفاً خودتان زودتر بیایید و این روزنامه‌ها را، این محبت‌های مشقی را بریزید بیرون..

لطفاً دلِ من را از چنگِ این مستاجرهایی که خودم هیچ‌جوره حریف‌شان نیستم خلاص کنید...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۱۵
فاء

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی