نذر
بسمالله...
سلام!
+
صدای قرآن خیلی توی خانهی ما میآید. یا پدرم دارد سهمِ روزانهاش را میخواند و یا قرآن گوش میکنیم از قاریهای بزرگ؛ محمد رفعت، محمد منشاوی، عبدالباسط و..
میانِ همهی این نواها، بعضی برایم خاصترند. یکی شان ترتیلِ سورهی مطففینِ آقای پرهیزگار است. هربار هم شبیهِ بارِ اول قلبم را میلرزاند و میترساندم از همهی کمفروشیهایی که توی زندگیم کردهام. که خداوند میگوید " وای بر کمفروشان "
اما چیزی که برایش این پست را منتشر کردم تلاوتِ آیاتِ سورهی آلعمران از ابوالعینین شعیشع است که از آیهی ۳۳ شروع میشود و ماجرای مریم (س) و بعد هم قصهی یحیی (ع) را میگوید.
مادرم قبل از تولدِ من، خوراکِ شنیدنیاش همین نوار کاست بوده. جایی که خداوند میگوید " إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ " ؛ فرزندم را نذر تو کردم تا آزاده باشد..
و ادامهی قصه:
" فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا ".
خدایا،
دخترِ عمران را قبول کردی - " فَتَقَبَّلَهَا " - ؛
میشود من را هم قبول کنی...؟
کلِ آن نُه ماه، زمزمهی مادرم همین حرف بوده که:
" رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرًا "
میشود من را هم قبول کنی..؟