پردهی دوم - صحرا
بسمالله...
سلام!
+
بیابان، تمرکز میآورد. چیزی نیست که حواسِ آدم را پرت کند. نه ساختمان و جاده و مرکبی هست و نه حتی درختی. آسمان است و زمینِ صاف.
بیابان، بعد از مدتی ترس میآورد. ترس هم پشتگرمی میخواهد برای این که بتوانی از پسش بربیایی. پشتگرمیای شبیه اینکه کسی را صدا بزنی و بدانی میشنود. صدایش بزنی و بیابان را بگذرانی..
علیرغمِ تمامِ تغییرات عربستان، عرفات صحرا بوده و صحرا مانده. حاجیها تا غروبِ نهمِ ذیالحجه آنجا میمانند. روز را به ذکر و دعا میگذرانند و بعد از نمازِ عصر، پای جبلالرحمه دعای عرفه میخوانند.
***
نقلی میگوید آنگاه که جبرئیل مناسک حج را به حضرت ابراهیم علیه الرحمه میآموخت، چون به عرفه رسید به او گفت:" عَرَفتَ؟" و او پاسخ داد بله. بدین سبب است که این روز را عرفه میگویند.
***
بُشر و بشیر، پسرانِ غالب اسدی روایت کردهاند که بعدازظهرِ روز عرفه در صحرای عرفات خدمت سیدالشهدا(ع) بودیم. پس با گروهی از اهلبیت و فرزندان و اصحاب، با نهایتِ خاکساری و خشوع از خیمهی خود بیرون آمدند و در جانبِ چپ کوه رحمت ایستادند و روی مبارک خویش را بهسوی کعبه نمودند و دستها را بر صورت گرفتند -مانندِ مسکینی که طعام طلبد- و دعای معروفِ روز عرفه را خواندند.
***
نزدیکیِ ماجرای ابراهیمِ نبی و حضرتِ ثارالله از همینجا شروع میشود. از صحرای عرفات؛ و پیش میرود تا قربانگاه. قربانگاهی با دو جوانِ رعنای آگاه. قربانگاهی با دو پدرِ تسلیمِ حق. آنقدر تسلیم که ذکرِ عرفهشان، صدا زدنشان توی بیابان این باشد:
"اللهم انی ارغب الیک"
به رغبت میآیم سمتِ امتحانِ تو...
پ.ن یک:
نوشتهی داخلِ کوتیشن بخشی از دعای امام حسین(ع) در روز عرفه است.
پ.ن دو:
بندهای نوشته شده، همه از مفاتیحالجنان استخراج شدهاند.