شبِ هشتم
بسمالله...
سلام!
+
نمیدانم شبهای هشتمِ محرم چرا این شکلی ست...
به خاطرِ دوستمان و امامزاده قاضی صابرِ دهونک است یا
به خاطرِ دورانِ جوانیام و جوانِ کربلاست یا
به خاطرِ آغاز هیئت هنر است یا
به خاطرِ ...
آه از شبهای هشتمِ محرم...
آه
آه
آه...
ای تجلی صفات همه ی برترها
چه قدَر سخت بود رفتنِ پیغمبرها
قدِ من خم شده تا خوشقدوبالا شدهای
چون که عشق پدران نیست کم از مادرها
پسرم میروی اما پدری هم داری
نظری گاه بینداز به پشتِ سرها
سر راهت پسرم تا درِ آن خیمه برو
شاید آرام بگیرند کمی خواهرها
بهتر این است که بالای سر اسماعیل
همه باشند و نباشند فقط هاجرها
مادرت نیست اگر، مادرِ سقا هم نیست
عمهات هست به جای همهی مادرها
حال که آب ندارند برای لب تو
بهتر آن است که غارت شود انگشترها
زودتر از همه آماده شدی یعنی که
آن چنان خسته نگشته است تن لشکرها
آن چنان کهنه نگشته است سم مرکب ها
آن چنان کند نگشته است لب خنجرها
آیهات بخش شده آینهات پخش شده
علیِ اکبرِِ من، شد علیِ اکبرها
***
با عبای نبوی کار کمی راحت شد
ورنه سخت است تکان دادن پیغمبرها...
آه از شبهای هشتمِ محرم...