او که زیبا بود..
بسمالله...
سلام!
+
از نوشتههای نشریهی همشهری جوان، دلم خیلی برای یک مجموعه نوشته تنگ شده: برای خاطرِ ابوتراب.یک ستونِ تقریبا ثابت که خانم منصوره مصطفیزاده، از فارغالتحصیلهای مدرسهمان مینوشتندش.
یادِ یکی از همین نوشتهها میافتم...
•
ابوتراب پوستش روشن نبود. چاق نبود اما ترکهایهم نبود. موهایش کمپشت و جلوی سرش خالی بود. با آن لباسِ کوتاه و دستهای همیشه پینهبسته، بیشتر شبیهِ فقرای شهر بود تا شبیه قهرمانی که دستهایش هر مبارزی را به زانو درمیآورد. مثل حمزه(س) رشید و استوار نبود با چهرهای خشن و جنگجو که از دور داد میزد مثل یک شیر میجنگد. مثل پیامبر(ص) آن میزان زیبایی را به ارث نبرده بود که شبیه یوسف باشد. رویهمرفته ظاهر فریبندهای نداشت.میشد که آدم به ظاهرش توجه نکند.میشد که دیگران را بیشتر ببیند.میشد که در نگاهِ ظاهربینِ آدمها نیاید. میشد که بین آن همه ظاهر شاخصتر گم شود.می شد.
•
او با همه فرق داشت.اینکه از فرزندان رسول خدا(ص)بود،اصلا نیازی به گفتن نداشت.اصلا او نیازی به رجزخواندن نداشت.ظاهرش همه چیز را داد میزد.او خُلقا و خَلقا و منطقا شبیهترین بود به پیامبر(ص).
او که ابوتراب نبود.دلش شبیهِ ابوتراب بود اما ظاهرش چیزِ دیگری بود.داد میزد.چشمها را به سمت خود میگرداند.دلها را هوایی میکرد.جوان بود.رشید بود.قدِ بلند و سینهی ستبر حمزه(س)را داشت.زیباییِ پیامبر(ص)را به ارث برده بود.لباس رزم پوشیده بود.
شبیه رسولالله(ص) حرف میزد.
شبیه رسولالله(ص) راه میرفت.
شبیه رسولالله(ص) میجنگید.
شبیه رسولالله(ص) میخندید.
شبیه رسولالله(ص) عصبانی میشد.
نوادهی رسولالله(ص) بود. نوهی ابوتراب..
او را دیگر چرا؟ چهطور میشد او را ندید؟ چهطور میشد او را دید و دوست نداشت؟ چهطور میشد آب را از شبیهتربن دهان به دهانِ رسولالله(ص) مضایقه کرد؟چهطور میشد روی شبیهترین چهره به چهرهی رسولالله(ص) شمشیر کشید؟ چهطور میشد اسب را روی شبیهترین پیکر به پیکر رسولالله(ص) دواند؟
او که زیبا بود.
او که دوستداشتنی بود.
او که علیاکبر(ع) بود.
نمیشد.
اما
شد...