کلاسِ اخلاق روی یونیت
بسمالله...
سلام!
+
مثلا فکر کن؛
بروی دندانپزشکی که ریختِ دندانهایت را شبیهِ آدمیزاد بکنی.
حینِ آن دو ساعت و نیمی که تنها مفصلِ متحرکِ جمجمهات را باز نگه داشتی و بیحسی تا زیرِ چشمت آمده، دندانپزشک شروع کند حرفهای جدی بزند. از پدرش. از پدرت. از پدر بودنِ خودش. از مشاجرههایش با پدرش سرِ ده دقیقه پیاده رفتنِ تا مدرسه و اوضاعِ امروزِ خودش و محدثهاش.
مثلا فکر کن؛
استراحتِ بینِ دو نیمهی درست کردنِ دندانت بشود نماز جماعتِ خیابان دولت.
پزشکی که وقتِ نماز آنقدر مقید لباس عوض میکند و آماده میشود برای مسجد رفتن که حتی من را از رو میبرد!
بیا حالمان با همین چیزها خوب بشود.
با موعظهکردنهای آقای دندانپزشکی که همهجوره واقعیست.
بیا اصلا غبطه بخوریم به نزدیکیِ مطبش به مسجد.
بیا به غیرتمان بربخورد که ساعتی چهارصدهزار تومان کارش را ول میکند و میرود نمازی میخواند با مقدمات و موخرات.
بیا به ایمانِ بعضی آدمها، یقینشان، به اخلاقشان حسودیمان بشود.
بیا یک روزهایی برویم درسِ اخلاق بخوانیم روی یونیتِ دندانپزشکی...
پ.ن یک:
فضای مجازی که در و پیکر ندارد! یکهو دیدید فردا آقای دکتر اینجا کامنت گذاشت!! (در آن لحظه حقیقتا قابلیتِ محو شدن در افق را دارم!)
ممنون، آقای دکتر..
بیشتر از دندان، برای خاطرِ حرفهای واقعیتان؛ که شاید تا حالا صدبار شنیده باشمشان ولی هیچوقت اینقدر ننشستهبود به جانم. اصلا چسبید به لایههای درونیِ مغزم! کاشکی آدمِ بهتری بشوم، شش ماهِ دیگر که میآیم مطبتان آقای دکتر توکلی.
پ.ن دو:
قبل از اقدام برای رفتن به دندانپزشکی حتما با من مشورت کنید!!
دندانپزشکی بهتان معرفی کنم که به اندازهی یک ماه رمضان ازش حرفِ حساب یاد بگیرید!