کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

بازنشر نوشته‌ها نگارنده را خوش‌حال می‌کند؛ نیازی به اجازه نیست.
فقط اگر جایی نوشتیدشان آدرس بدهید که بروم و بخوانم و ذوق زده بشوم.

بایگانی
جمعه, ۱۴ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۵۵ ب.ظ

من و حوض‌م؛ همین الان یهویی

بسم‌الله...

سلام!

+

بعضی آدم‌ها تاثیرِ عمیقی روی من دارند. توی همان برخوردِ اول اصلا یک کاری باهام می‌کنند که همه‌ی حرف‌هایشان را باور می‌کنم. انصافا هم حرف‌های خوبی به‌م می‌زنند. 

چند روز پیش آدمی را شناختم که همین شکلی بود. 

خیلی به این فکر می‌کنم که یعنی می‌شود یک روزی من هم برای یک کسی این شکلی بشوم؟ 

می‌شود یک روزی من هم آن‌قدر واقعی بشوم که حرف‌هام مهم بشود برای آدم‌های دیگر؟ 

می‌شود یک روزی من هم به دردِ خداوند بخورم؟ 

می‌شود یک روزی من را بردارد برای خودش...؟



پ.ن یک:

پدر هم دارد می‌رود پیاده‌روی.

من ماندم و حوض‌م!

.

.

.

دل‌مان به هیئت عقیله و دعای دوستان است؛ بل سالِ بعد جورِ دیگری بنویسم...


هم در نجف هم کربلا پرچم به دست زینب (س) است

هر جا که پرچم می‌رود، دنبالِ پرچم می‌رویم..


پ.ن دو:

راهِ درست توی دانش‌گاه چیست؟

یک نفر بیاید برای من این را حل کند.

یک "معلم" به من نشان بدهید توی دانش‌گاه.

- همین -

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۱۴
فاء

نظرات  (۱)

سلام
ببخشید این حرف رو میزنم
اما من احساس میکنم متن هایتان به طراوت گذشته نیست
احساس میکنم فکر میکنین و مینویسین جدا از اینکه خودشان بیایند
بازم ببخشید 
پاسخ:
کمی ش اقتضای بالاتر رفتن سن ه.
اما اون قدرها هم چیز بدی نیست به نظر خودم ولی نظر شما محترم ه بسیار..
ضمنا اگر خودتون رو معرفی کنید خیلی خوش حال میشم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی