من و حوضم؛ همین الان یهویی
بسمالله...
سلام!
+
بعضی آدمها تاثیرِ عمیقی روی من دارند. توی همان برخوردِ اول اصلا یک کاری باهام میکنند که همهی حرفهایشان را باور میکنم. انصافا هم حرفهای خوبی بهم میزنند.
چند روز پیش آدمی را شناختم که همین شکلی بود.
خیلی به این فکر میکنم که یعنی میشود یک روزی من هم برای یک کسی این شکلی بشوم؟
میشود یک روزی من هم آنقدر واقعی بشوم که حرفهام مهم بشود برای آدمهای دیگر؟
میشود یک روزی من هم به دردِ خداوند بخورم؟
میشود یک روزی من را بردارد برای خودش...؟
پ.ن یک:
پدر هم دارد میرود پیادهروی.
من ماندم و حوضم!
.
.
.
دلمان به هیئت عقیله و دعای دوستان است؛ بل سالِ بعد جورِ دیگری بنویسم...
هم در نجف هم کربلا پرچم به دست زینب (س) است
هر جا که پرچم میرود، دنبالِ پرچم میرویم..
پ.ن دو:
راهِ درست توی دانشگاه چیست؟
یک نفر بیاید برای من این را حل کند.
یک "معلم" به من نشان بدهید توی دانشگاه.
- همین -