آتش هرم دارد.
بسمالله...
سلام!
+
جرقهی این نوشته، عاشورای 1395 زده شد؛ وقتی کنارِ آتش ایستاده بودم و جرقههایی از آن، به چادرم میافتاد. وقتی بادِ گرم میخورد توی صورتم.
امام رضای مهربان گفتهاند: إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ. و ما دلمان را این شکلی آرام میکنیم. با یادآوریِ آن خاطره و تکمیلِ آن یادداشتِ توی نوتهای گوشی.
***
آتش هرم دارد.
حتی اگر هوا سرد باشد.
حتی اگر خورشیدِ صحرا، بالای سرت نباشد.
حتی اگر در سرزمینِ خشکی نباشی.
حتی اگر هجومِ دشمن هر لحظه به آتش نزدیکترت نکند.
حتی اگر میانِ آتش نباشی.
.
.
.
.
حتی اگر میانِ آتش نباشی..
***
خبرهای پلاسکو که آمد، من داشتم برای امتحانِ انسان از دیدگاه اسلام درس میخواندم. توی کتابخانهی دانشگاه بودم.
اظهارِ نظرها که شروع شد، داشتم برمیگشتم خانه. توی بیآرتی بودم.
ساعت چهار بعد از ظهر از جلوی ایستگاه آتشنشانیِ بلوار کشاورز رد شدم. خبری نبود. انگار که ایستگاه هم توی بهت بود؛ مثلِ من.
***
روزهایی که قلبم شروع میکند به تپیدن برای کسانی که شاید یک بار هم ندیده باشمشان، بهتزده میشوم. تا چند ساعت هیچ حرفی نمیزنم. اگر کسی زیادی بیانصافی کند، جوابش را به تندترین حالِ ممکن میدهم. بعد از آن چند ساعت، فکر میکنم به آن اتفاق، به آن آدمها، به حالشان. و تازه اتفاق برایم عمق میگیرد.
آن روزِ پنجشنبه حالم همین شکلی بود. بهت، تنها واژهی وصفکنندهی حالم بود. از قدرتِ پردازشِ مغزِ آدمها، شگفتزده شده بودم. چهطور سه چهار ساعته به چنین تحلیلهایی رسیدهاند؟ چهطور توانستهاند در این ساعتها به جای کمک کردن به هر شکلی، به فکرِ تولید چنین چیزهایی باشند؟ من نمیتوانم.
***
آتش هرم دارد.
حتی اگر لباسِ ضدِ آتش داشته باشی.
حتی اگر ماسکِ ضخیمی صورتت را پوشانده باشد.
حتی اگر میانِ آتش نباشی..
***
برایم سئوال بوده که چرا آتش همیشه یکی از بالاترین امتحانهای انسانهای بزرگ بوده؟
ابراهیمِ نبی بتها را که شکست انداختندش در آتش.
حضرتِ صادق (ع) برای آزمایشِ شیعیانِ واقعیشان امر به ورود در تنور میکنند.
راستی،
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
راستی فاطمیه نزدیک است...
پ.ن:
حضرت امیر(ع) فرمودهاند:
فَإِنَّ المَرأَةَ رَیحانَةٌ و َلَیسَت بِقَهرَمانَةٍ...
ریحانه یعنی گل..
راستی،
.
.
.
.
.
.
راستی فاطمیه نزدیک است...