معنا کنید..
بسمالله...
سلام!
+
من استاد توجیه کردن اشتباههای خودم هستم.
من استاد توجیه کردن ندانستههای خودم هستم.
من استاد توجیه کردن تصمیمهای غلط خودم هستم.
***
معلم ادبیاتمان میگفت هر کلمهای یک هالهی معنایی دارد که باعث میشود ما بین کلمات مترادف بهترین را توی بافت جمله و در موقعیتهای مختلف انتخاب کنیم. هالههای معناییای که میتوانند در طول زمان و با عوامل محیطی شکل بگیرند یا مثلا آدمهای خاص یک معنای خاص به آن کلمه بدهند.
داشتم به کلمه ی "زینب" فکر میکردم. این که ما هر وقت این اسم را میشنویم چه تصویری توی ذهنمان شکل میگیرد. یک پیرزن داغدیده که فقط گریه میکند و از جدایی مینالد و توانی ندارد. یک مادر خسته که دو تا پسرش را از دست داده و توی یک نصفه روز 72 نفر را جلویش کشتند.
هیچکس برای ما از واژه ی "زینب" در بافت شهر شام نگفته است.
ما دنبال واژهی "زینبِ " مجلس یزید نرفته ایم.
ما دنبال صاحب خطابههای آتشین عمارت کوفه نگشتهایم.
ما تصویر غلطی در ذهن داریم از مادر دو شهیدی که برای عزای پسرانش، حتی از خیمه بیرون نیامد...
***
ذهن ما شما را فقط از بعضی کانال های اطلاعاتی میشناسد...
ما اطلاعات کاملی از شما نداریم.
یک تصویر بسیار مختصر و غیرواقعی از زندگیِ شما و رفتارِشما و تقابل و تعامل ما با شما...
برای ما واژه ی "منجی" را معنا کنید آقا...
کمک کنید زودتر ندانستهها و جهلمان را تبدیل به دانایی کنیم.
بدون توجیههای هر روزه از نداشتههایمان...
پ.ن:
هیئتِ این روزهای فارغالتحصیلیمان به نام شماست بانو. و این چنین نبود که ما بخواهیم این باشد نامش؛ همانا خودتان این چنین خواستید نامش را. همانا شما این سربند را بستهاید به بازویمان. همانا تمامِ این ماهها از گوشهی چشم خودتان بوده..
قانون عقل و عشق جهان را به هم زند
وقتی عقیلهالعرب از عشق دم زند..
قلمتون مانا ... .