وَ رَجَعَ الحُسَین ..
همین نگاههای مظلوم روزی شما را برمیگرداند انشاءالله..
و ما هر محرم دلمان بیشتر قرص میشود که دستتان روی قلبِ ماست که این مصیبتها جانمان را نمیگیرد؛ که خودتان ما را آرام میکنید..
سالِ گذشته جایی نوشتم که عمودِ خیمهی علمدار سختترین پیام را منتقل کرد به کوچولوهای کاروان؛ اسبِ شما هم...
هوا سرد است این روزها...
چهقدر ارزشمند بود همین چندتا المان برای آن روزها..
پیچیده شمیمت همهجا ای تنِ بیسر
چون شیشهی عطری که درش گم شده باشد...
رفتیم و نقشمان را توی این تابلو پیدا کردیم، رنگِ درست را برداشتیم و رنگش کردیم.
نقشمان را توی تابلوی ظهورِ شما پیدا کردهایم..؟
رنگمان را خریدهایم..؟
راهِ تو خون میطلبد؛ مرد کیست...؟
بس که گره زد به گره زد به گره؛ حوصلهها را...
کاش اینقدر خودمان را حیف نکنیم...
فدای این قدمهای کوچکِ زائرتان؛
که گفتهاید مجالسِ روضه، حرمهای شما هستند..