فلسفیدن در علم!
بسمالله...
سلام!
+
چند وقت پیش دنبالِ تغییر دادنِ برنامههای معمولم بودم. به نظرم میرسید که روزهایم خیلی شبیه به هم شدهاند و دارم میافتم توی ورطهی رکود. گرچه به نظر بعضیها کارها داشتند خوب پیش میرفتند ولی خودم ارزش افزوده نداشتنِ پروژههای زندگیم را میدیدم.
در وهلهی اول مسئولیتم در آن گروهِ دانشگاهمان را تحویل دادم. به خاطرِ مشغولیتهای فکریش و مهمتر از آن، این که احساس میکردم برنامههای گروه منحصرا طرز فکر من را منعکس میکنند.
بعد از آن جرئت کردم به بعضی مسئولیتهای دیگر توی دانشگاه فکر کنم و در لحظه ردشان نکنم. البته که هنوز قطعی نیستند ولی پروپوزالِ پیشنهادیم برای معاونت علمی بسیج را نوشتهام. اگر بپذیرندش، شاید بتوانم کمی از عذاب وجدانم راجع به وضع اسفبار بسیج دانشکده را کم کنم!
و بعدتر برنامهی این تابستانم را پروپیمان بستم؛ دوتا مدرسه! قرار است درسی را ارائه بدهم که به اندازهی ۶ واحد خواندهام ولی عجالتا ۸ تا کتابِ استخواندار پیدا کردهام برایش!
بلکه دوباره برگردم به روزگار کتابخواریم!
احتمالا به یکی دوتا پروژهی دیگر هم به صورت مقطعی کمک کنم ولی این روزها بیشترین دغدغهام شده است کلاسهای تابستانم.
چه کسی فکر میکرد من روزی فلسفهی علم درس بدهم؟!
پ.ن یک:
پیشنهادات شما را برای کلاس پذیراییم!
همچنین از یک هممباحثهای به شدت استقبال میکنم!
پ.ن دو:
برنامههای ثابتی هم هستند که هیچجوره مایل به تغییرشان نیستم.
هیئت عقیلهی عشق(س) و امام جواد(ع) و زینت زینب(س).
کلاسهای طلیعهی حکمت.
باشگاه قرآنی.
بعدنوشتِ مهم!
برای کلاس اگر اسمی به نظرتان میرسد حتما بگویید.
و البته که اگر برای چگونگیِ معرفیش ایدهای دارید به شدت پذیراییم!