کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

بازنشر نوشته‌ها نگارنده را خوش‌حال می‌کند؛ نیازی به اجازه نیست.
فقط اگر جایی نوشتیدشان آدرس بدهید که بروم و بخوانم و ذوق زده بشوم.

بایگانی
جمعه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۰۸ ق.ظ

حسرت

بسم‌الله...

سلام!

+

امروز به این فکر می‌کردم که خداوند حسرت‌های ما را چه‌جوری باهامان حساب می‌کند؟

بعد نشستم و حسرت‌هایم را نوشتم.

این که دل‌م می‌خواسته توی چه موقعیت‌هایی جای چه کسانی باشم.




واقعا خیلی زشت می‌شود اگر برای حسرتِ پیاده‌رویِ اربعین آدم اجر نگیرد!

باید یک کمی نیت‌هایم را خالص کنم..



پ.ن یک:

از حسرت‌هایم بخواهم بنویسم یک لیستِ بلندبالا باید تحویل‌تان بدهم ولی همین حسر‌ت‌ها یک جاهایی شده‌اند چراغِ راه؛ که این راه را بگیر و برو جلو.

شما از سطحی‌ترین‌هاش حساب کنید تا ارزش‌مندترین‌ها.

یکی از بزرگ‌ترین حسرت‌های من از کودکی این بود که چرا پسرهای فامیل هیئت دارند و من نه؟

همین روزهاست که هیئتِ عقیله‌ی عشق (س) پنج ساله بشود.

جایی که شد برطرف‌کننده‌ی یکی از بزرگ‌ترین حسرت‌های من...


پ.ن دو: ‌

این روزها دل‌م می‌خواهد به بعضی‌ها بگویم:" یک آجر هم جای من روی دیوار سفت کنید، یک سطر کتاب هم جای من برای بچه‌ها بخوانید، یک مریض را هم به نیتِ من ببینید.."  شبیهِ همان ده قدم توی جاده به جای من بردارِ بزرگ‌راهِ نجف-کربلا...

آدم‌ها، خیلی‌هاشان رفته‌اند و من و بی‌توفیقی‌م توی اتاقِ کتاب‌خانه نشسته‌ایم و پست می‌نویسیم...


پ.ن سه:

این روزهایی که می‌گذرد اسم‌ش جوانی است.

خدای عزیزم، توی این روزها اجازه‌ی یک سری کارها را به‌م ندهی بعدا اوضاع‌‌م سخت‌تر می‌شودها!

یک فکری بکن به حالِ من!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۵/۲۶
فاء

نظرات  (۱)

تحسین برانگیزه ... 
این حجم از خلوص ... در درخواست حداقل 
پاسخ:
کاش همین‌قدری که شما می‌بینید خالص بشه واقعا..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی