من بچه شیعه هستم!
بسمالله...
سلام!
+
تا قافیهی شعر امیر است و غدیر است
برخیز که هنگام مراعاتُ نظیر است
الیوم که أکملتُ لکم دینکم آمد
تا عرش فراخوان تماشای امیر است
افطار در خانهی مولا بنشیند
هر خسته که مسکین و یتیم است و اسیر است
بر طبل بکوبید نقاره بنوازید
آواز بخوانید که بی مایه فطیر است
مَن ماتَ علی حُبّ علی ماتَ شهیدا
آنان که نمردند بمیرند که دیر است
این شیههی اسبان ظهور است میآید
هنگامهی ما یَستوِی الاعمی وَ بصیر است
از آقای "مهدی جهاندار"
+
اول باید
آب این برکه را عوض کنم
به سلیقهی خودم
چند درخت دور و برش بکارم
بعد کمی
خاک رنگ و رو رفتهی این کویر را
آب و جارو کنم
جهاز شترها را برق بیندازم
و دوربین را در زاویهای مناسب بگذارم
چند دقیقه بعد
دو خورشید
از دو سوی کوهِ دستهایشان
سر بر میآورند
این اتفاق
در هر عکسی نمیافتد
از آقای "میثم فروتن"
پ.ن:
ذاتِ رسالت پدیدهای است بس بزرگ و شگرف؛ آنقدری که خودِ خدا میداند باید کجا قرارش بدهد.
«...اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ...»
(انعام، ۱۲۴)
بعد شما گمان کنید که رسول کسی باشد که خداوند در وصفش بگوید:
«لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ»
(توبه، ۱۲۸)
خودتان حساب کنید ارزشِ این رسالت چهقدر است.
گمان کنید بخواهیم این رسالت را درگروی چیزی بگذاریم و به هم مربوطشان کنیم.
مسئلهی دوم چهقدر باید مهم باشد؟
«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ»
(مائده، ۶۷)
مسئلهی دوم چیزی است که ادامهی رسالت، این ریسمان نجاتِ بشریت وابسته به آن است.
مسئلهی دوم ولایت شماست.
خداوند را بهخاطر حبی که از شما در دلمان است شکر میکنیم؛ هزار بار!
«الحمدلله الذی جَعَلَنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع)»