سرمان را برگردانیم سمتِ آسمان..
بسمالله...
سلام!
+
دیدنِ واقعیت لازم است؟
لازم است.
بوی ماندگی از بعضی جاها زده بیرون و عفونت تا نقاطِ حساس رسیده؟
بله من هم میشنوم. شامهام هم متاسفانه تیز است.
واقعیت را گفتن خیلی وقتها میشود سیاهنمایی؟
میدانم.
اما به خودِ خداوند قسم ما امید میخواهیم...
باور کنید خمودگی نایمان را گرفته.
نگاه کنید به اعتمادی که به ما میکنید؛ خرید خانه را هم نمیسپارید به ما...
به خودِ خداوند قسم همهی نیرومان حبس شده توی وجودمان؛ بس که گفتهاید نمیتوانیم.
این روزها دلم میرود برای فریاد کشیدن.
برای جولان دادن توی میدان.
برای دیالوگهای پر از امید و شور.
خسته شدم از به اصطلاح سیاستی که هی میگوید ما بدبختایم، ما هیچ چیز نداریم، تهش هیچ چیز نمیشویم.
من از شما جماعتِ گِلام خستهام.
از همهی عقل کردنهایتان.
از مصلحتاندیشیِ مدامتان.
از این همه توجیهِ بیخودتان.
من خستهام از بیانصافیهایتان.
از مغالطههای تحقیرتان.
از زیر میز بازی زدنتان.
از نپذیرفتن اشتباهاتتان.
مادرم همیشه میگفت همه اشتباه میکنند. معصوم نیستیم که ما.
میگفت از آن لحظهای که قبول کنی اشتباه کردی کمکت میکنم و اصلا خودم همه چیز را درست میکنم. اشتباه کردی؟ فدای سرت. آسمان که نیامده زمین. درستش میکنیم.
از همان لحظهای که قبول کنی اشتباه کردی.
از همان لحظهای که سرت را برگردانی سمتِ آسمان..
سرتان را برگردانید سمتِ آسمان.
اشتباه کردید؟
فدای سرتان.
با هم درستش میکنیم..
مگر اینجا مالِ کسی به جز ماست..؟
پ.ن:
خدا را شکر محرمت را دادی به ما حضرتِ ثارالله..
خدا را شکر آن گوشهی خیمه میتوانیم خودمان را آدم حساب کنیم.
خدا را شکر کهامسال هم ما را راه دادی بین دوستدارانت.