باب الشهداء
بسمالله...
سلام!
+
قبلاها این اتفاق بیشتر برایم میافتاد.
عزیزی مثلا میرفت مشهد و از روی لطف، از آنجا برایم عکس میفرستاد.
یکی از تفریحاتم این بود که بروم توی حرم و عکس را باز کنم و بگردم دنبال نقطهای که عکس ازشگرفته شده.
و بعدش بنشینم آنجا و حالش وقتی عکس را برایم فرستاده را بفهمم.
ببینم دیگه چه چیزهایی توی میدان دیدش بوده و او، این قاب را دیده.
چند روزی هست که دلم میخواهد زاویهی این عکس را پیدا کنم..
بعدنوشت:
چند روزی است این عکس، تصویرِ گوشی تلفنم شده است. امروز کنجکاو شدم و بعد از این که کلی نگاهش کرده بودم رفتم دنبال این که ببینم عکس مالِ کجای حرم است.
نقشهی حرم را دانلود کردم و این گوشهی کتابخانه دارم نگاهش میکنم.
بابالشهداء، دری است که رو به بینالحرمین باز میشود.
خیالم راهش کشیده تا هزار و اندی کیلومتر آنطرفتر:
بعد از طی طریق رسیده باشی کربلا و اول رفته باشی حرم ماه بنیهاشم که اجازه بگیری. بین هیئتها و توی شلوغیِ بینالحرمین راهت را گرفته باشی که بیایی حرم حضرت ثارالله. از کنار راه هم آمده باشی. سرت را بلند کنی و این در را ببینی.
چه میکنی با ما خونِ خدا...؟
پ.ن:
" برای ما زشته.
بده اینقدر صدامون نکردین که هیچ چی از صحن و حرمتون یادمون نمونده.
زشته برا ما که موندیم تو همین قدم اول.
تا کی نایب بفرستیم برا زیارتتون آقای مهربون؟
برای ما زشته که خودمون رو نرسوندیم...
فرمودن وقتی حالمون از خودمون بد بود فرار کنیم به سمتِ شما.
ما رو جا میدین توی آغوشتون...؟"