کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

بازنشر نوشته‌ها نگارنده را خوش‌حال می‌کند؛ نیازی به اجازه نیست.
فقط اگر جایی نوشتیدشان آدرس بدهید که بروم و بخوانم و ذوق زده بشوم.

بایگانی
دوشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۹، ۰۹:۱۴ ب.ظ

آخرین آبان قرن

بسم‌الله...

سلام!

+

آبان هم دارد به روزهای آخرش می‌رسد.

این روزها یک پروژه‌ی جدید کاری را شروع کرده‌ام؛ با یک افق چهار ساله و در مسیرِ برآوردن آرزوی دوران نوجوانی‌م: تاسیس مدرسه‌ی دل‌خواه‌م.

کلاس‌های دانش‌گاه‌ شروع شده و بسیار درگیرم کرده. احساسِ چیزی بلد نبودن دارم و فکر می‌کنم بیش از بقیه باید کار کنم.

برای اولین بار در نقش دانش‌آموز/ دانش‌جو کلاس‌های مجازی را تجربه می‌کنم و تجربه‌ی عجیبی است. اولین ترم است و بچه‌ها را ندیده‌ام و حال‌شان را نمی‌دانم و مدل‌شان را نمی‌شناسم. همین باعث شده به شدت کم‌حرف بشوم. شبیه ترم اول کارشناسی در علامه طباطبایی. از طرفی وقتی کلاس زیاد مفید نیست می‌توانم بلند شوم و ظرف‌های مانده در سینک را بشویم. رفت‌وآمد وقت و هزینه‌ی کم‌تری ازم می‌گیرد اما کم‌بود ارتباط، به شدت اذیت‌م می‌کند.

این کم‌بود را با ارتباط‌م با بچه‌های کارشناسی و دبیرستان پر می‌کنم.

آخرین آبان قرن می‌گذرد و مثل باقیِ عمر می‌رود و ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم...

 

یادم باشد برایتان از مدرسه و اردوی اویس بگویم :)

 

پ.ن:

آقای اژه‌ای،

داماد شهید بهشتی،

برادر شهید اژه‌ایِ حزب جمهوری،

دکترای روان‌شناسی تجربی،

استاد تمام روان‌شناسی دانش‌گاه تهران،

در یکی از همین روزهای پایانی آبان بر اثر عوارض کرونا به رحمت خدا رفتند.

و هر کس نداند، خداوند باخبر است که آرزوهای دور و دراز من برای نظام آموزشی با دیدنِ سیستمِ بناشده توسط آقای اژه‌ای شکل گرفته بود.

مردی که نگاه‌ش به دختر و تعلیم و تربیت، مثال‌زدنی بود.

این آقای اژه‌ای بود که با میدان دادن به جوان‌ها، مدرسه را پویا می‌کرد.

هر کس نداند، خدا باخبر است که مجاهدت‌های خاموش یک آیت‌الله زاده‌ی روان‌شناس باعث شکل گرفتن خاطرات روشن و دوست‌داشتنی نسل ما از «مدرسه» شد.

امشب که نماز لیله‌الدفن برایشان می‌خواندم دل‌م خواست نماز میت نخواندن برایشان را با ده بار گفتنِ این عبارت در قنوت نمازم جبران کنم: «اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا»

خداوند،

تو باخبر باش که من جز خیر از این مرد ندیدم...

امسال دانش‌جوی روان‌شناسیِ دانش‌گاه تهران شدم.

و برنامه را باز کردم و دیدم شما قرار است هدایت و مشورت در اسلام و تعلیم و تربیت اسلامی و روان‌شناسی اجتماعی مدرسه درس بدهید.

دیدم کلاس‌تان روی کلاس‌های دیگرم نیست.

برایتان ایمیل نوشتم که بتوانم در کلاس شرکت کنم.

اگر همه چیز خوب پیش می‌رفت امروز سر کلاس‌تان بودم.

همه چیز خوب پیش نرفت...

و به قول آقای امین‌پور: دوباره «ناگهان چه‌قدر زود دیر می‌شود»...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۹/۰۸/۲۶
فاء

نظرات  (۱)

کانال تلگرام ندارید؟

پاسخ:
خیر

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی