کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

کافه فرزانگان

کاش آن قدری معرفت داشته باشیم که جرئت کنیم بشنویم

بازنشر نوشته‌ها نگارنده را خوش‌حال می‌کند؛ نیازی به اجازه نیست.
فقط اگر جایی نوشتیدشان آدرس بدهید که بروم و بخوانم و ذوق زده بشوم.

بایگانی
چهارشنبه, ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ۰۱:۵۱ ق.ظ

من از آینده‌ی بیمارستان‌ها می‌ترسم

بسم‌الله...

سلام!

+

پیش‌نویس:

مادرم پزشک است.

پدرم پزشک است.

 

 

امروز داشتم صفحه‌ی اینستاگرام‌م را بالا و پایین می‌کردم که به چیز باورنکردنی‌ای خوردم؛ یکی از هم‌مدرسه‌ای‌های قدیمی‌ام استوری یکی دیگر از هم‌مدرسه‌ای‌های قدیمی‌ام را نشر داده بود با این مضمون: «اگر رفتین مراسم و مریض شدین نیاین بیمارستان. بمونید خونه تا به خاطر اعتقادتون شهید شین. اه»

پای گوشی خشک شدم. این اعتقاد نه تنها متولد شده بود در فکر کسی، داشت نشر پیدا می‌کرد. یعنی آدم‌هایی بیش از یک نفر این باور را داشتند. هر دو هم از دانش‌جویان علوم پزشکی بودند.

یادم هست در ابتدای همه‌گیری کرونا، حوالی اردی‌بهشت 99، اینترن‌ها دم به دقیقه به تلفن مادرم زنگ می‌زدند که: خانم دکتر می‌شه ما نیاییم؟ خطرناک‌ه آخه.

مامان ناراحت می‌شد. عصبانی می‌شد. حرص می‌خورد. می‌گفت: علائم دارید؟

می‌گفتند: نه.

می‌گفت: نه خانم دکتر/آقای دکتر. تشریف بیارید.

خدا می‌داند پشت سر مامان چه چیزها نمی‌گفتند دانش‌جویان‌ش. گوشی را که قطع می‌کرد خودخوری می‌کرد که: «مثل این‌ه که دم اذان مسجد رو تعطیل کنن. یا به همه‌ی سربازها سر روز شروع جنگ مرخصی بدن. خب تو نیای، هم‌کارت نیاد، من نیام، کی بیاد مریض ببینه؟ خیاط بیاد؟ نونوا بیاد؟» و حرف‌هایش در تکان‌های سرش و غم چهره‌اش گم می‌شد.

پای گوشی خشک شدم. اگر مریض شد نیاید بیمارستان؟ بمیرد؟ وظیفه‌ی پزشکی تو این اجازه را می‌دهد؟ دانش‌جوی پزشکی مگر قرار بوده کی به کار بیاید؟ قرار بوده راجع به حق زیستن دیگران هم نظر بدهد؟!

کسی که در این وضعیت مراعات نمی‌کند و می‌رود هیئت شلوغ، بازار شلوغ، عروسی شلوغ، سفر شلوغ و... کار درستی نمی‌کند و باید از این کار نهی شود اما اگر رفت و مریض شد وظیفه‌ی پزشک چیست؟ جدا کردن آدم‌ها از هم؟ تو رفتی هیئت برو بمیر تو رفتی بازار بیا بستری شو؟!

من از آینده‌ی بیمارستان‌ها با وجود این تفکر می‌ترسم.

می‌گفت: همه‌ی ما فرعون‌ایم؛ فقط مصرهامان کوچک است.

یادم هست از اسفند 98 تا تیر 99 بابا یک‌تکه بیمار کرونا می‌دید. سمت مدیریتی داشت اما در آن وضعیت که نیروهاش دانه دانه مریض می‌شدند خودش می‌رفت درمان‌گاه برای راه انداختن بیمارهایی که به صورت قانونی بیمار او نبودند. یادم هست یکی از پزشک‌هاش شیفت‌های 30-12 می‌ایستاد و در آن 12 ساعت استراحت‌ش هم می‌رفت یک درمان‌گاه دیگر جانشین مدیر درمان‌گاه قبلی که اسفند از دست‌ش داده بودند. بابا تیر 99 کرونا گرفت. 5 روز بعد از تاریخی که قرار بود عروسی دختر بزرگ‌ش باشد. بابا روز عکاسی دخترش، یک ماه بعد از بیماری‌ش، با ماسک آمد آتلیه.

من از بیمارستان‌های ده سال بعد می‌ترسم. از این نگاه خداگونه‌ی شما می‌ترسم.

از این می‌ترسم که ده سال بعد روزی که بچه‌ام شیطنت کرده و افتاده از بلندی و سرش خورده به گوشه‌ای بیاورم‌ش بیمارستان، مطب، داروخانه و شما را در جایگاه پزشک معالج‌ش ببینم. آیا شما تشخیص می‌دهید فرزند من سزاوار درمان شدن است؟ آیا او را لایق دارو دادن می‌دانید؟ آیا می‌آیید سراغ‌ش یا برود خانه‌اش بمیرد؟-ان‌شاءالله شهید شود.-

پدرم کرونا گرفت؟ سچوریشن اکسیژن‌ش آمد تا 78؟ عکاسی من را با کلی ملاحظه آمد؟ مادرم تنگی نفس گرفت زیر سه لایه ماسک؟ دست‌هایش اگزما شد از شست‌وشوی زیاد؟ خودخوری‌ها پیرش کرد؟ درس خواندند برای همین لحظات. برای همین دقایق. منتی بر کسی نیست.

می‌گفت: « اگه درس می‌دی بدون که تو نیستی که یاد می‌دی. خداست که یاد می‌ده. تو وسیله‌ای و باید بابت‌ش شکرگزار باشی.»

شما باهوش‌اید؛ خود حدیث مفصل بخوانید و در جمله‌ی قبل وظایف یک پزشک را بگذارید و دوباره بخوانیدش.

خدا را شکر که تو خوب خدایی هستی خدای عزیزم...

خدا را شکر که تو به ما آدم بدها هم رزق می‌دهی...

خدا را شکر بابت کیفیت خداییِ تو...

 

پ.ن:

این چیزهایی که نوشتم چیزی از وظیفه‌ی نظام سلامت برای بالا بردن کیفیت کار کادر درمان کم نمی‌کند. چیزی از مراعات‌ ما به عنوان بیمارهای بالقوه کم نمی‌کند طبیعتاً.

در خانه اگر کس است، یک حرف بس است.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۵/۲۰
فاء

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی